۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطره» ثبت شده است

روزنوشت

1

دیروز رفتیم زیرزمین حرم..یه جایی که گویا بهش میگن سالن عقد!وای نه یکی نه دوتا هزارتا..

انقدربامزه بود..آدم دلش میخواست:)

آقای ف گوشیو از دخترش گرفت گفت:پنجشنبه جشن نامزدی زهرا (دختراون یکی همسایمون) تو بیت الرضا میگیریم..

من:اا خونه شما؟؟

_اره..الکی به دلت صابون نزن گفته باشم برای تو ازین خبرا نیست:|

+من میام مشهد,تا رضا هست چه حاجت به بیت الرضا:دی


ولی انقدرعجیب و بامزه بود,منم بودم فقط دوماد نبود:| :)))



2

آغا باورکنید اولین دروغگوهای تاریخ همین سخنران و مداحان..

که میگن:یه جمله بگم و عرضم تماممم!

بعد یک ساعت حرف میزنن:|

والا:|


3

مژده:سمیرا نامزد داری؟

+نه

_هیچی هیچی؟

:|

+آره همطو خالی خالی:|

_آخه دیدم همش سرت توگوشیته گفتم شاید نامزد داری


یعنی از اول هفته کلهم اجمعین من۱۰تا پیامم ندادم همشو وبلاگ بودم:|بهش گفتم بلاگرم دیدم اینجوری به نفهمه:|

  • ۷ پسندیدم:)
  • ۹ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۲ شهریور ۹۶

    آدمی



    غصهی ادم هارا نخورید...

    زندگی معجون درداوریست پر ازسرگرمی هاییکه ادمی به ان ها میگویدمشغله!

    درابتدا ادمیزاد به این مشغله ها عادت ندارد..مدتی را ازتنهایی جان به لب میشوند وهرچند ازنظر ادمی سخت و طاقت فرسا..

    لاجرم زندگی تقاطع لحظه لحظه هایی میشود که منتهی بهخیابان فراموشیاست..

    یا بهتر بگویم آلزایمر خودمان!

    گرچه ظاهرش سالخورده به نظر میرسد اما ادمی از کوچک و بزرگش به ایندردمبتلاست!

    ادمیزاد محکوم به فراموشیست!

    همین است که میگویم غصه بی توجهی ادم ها رانخورید!این بی توجهی دلیل بد بودن یا نامهربونی ادم ها نیست!

    آدم ها قلبا موجودات مهربان و دوست داشتنی هستند!اما گذر زندگی آن ها را از آنچه بودند پرت میکند!

    بماند که ادم ها فرصت زندگی را هم از خود گرفته اند

    راستش را بخواهی آدم ها دنیایی از مشغله ها را ساخته اند که گاهی زنده زنده بهگورستان خاطراتمییوندی!

    وبعدازمدت ها که این فراموشی به جنون تنهایی کشیدشان..سرکی به خاطره های پیر میزنند..

    آدم ها خودشان هم از این  فراموشی دلشان میگیرد...!

    کافیست مدتی را در جدال تلخ میانفراموشیوخاطراتبگذرانی و لاجرم فراموشی را گزینی و سرانجام میشوی ادمیزاد عصرحاضر!

    یادآن قسمت از فیلم جک افتادم که غول با صدایی نخراشیده میگفت بوی ادمیزاد می اید!!وجک به خودپیازمیمالید..

    اخر هم نفهمیدم پیاز چه چیزی دارد که بوی ادمی را میبرد!گند زداییشاید!!

    خیلی حرف ها میشود اندر خواص این پیاز عزیزگرام  زد

    مثلا اینکه اگر پیازبوی ادمیزاد را میبرد پس چرا موقع خردکردن آن اشک میریزم یا چرا هیچکس از بوی پیازخوشش نمی اید و...

    سرتان را به درد نیاورم!

    از آدم ها ناراحت نشوید!کمی که بگذرد شمانیز اسیر حقیقت تلخفراموشیمیشوی!و کم کم دیگر از بی توجهی ادمی ازرده نمیشوی!

    خلاصه اینکه مبتلا به فراموشی شده ام و راستش را بخواهید سعی میکنم بیاد نیاورم دلیل این  چرندیاتم را!

    اصلا امروز چه روزیست...یا؟؟گرچه مهم نیست..روزی شاید شبیه باقی روزها:)

    با این همه آدم ها را هرچند گاهی بد اخلاق و نامهربان...دوست دارم:)




    +دست نوشته ی قدیمی که از تههههههههههه وبلاگ پیدا کردم!
    بعضی آدمارو اصلا هم دوست ندارم..خط اخر فاکتور بگیرید:):|
    ++گفتن هفته دیگه جوابا میاد!حالا چه عجله ای بود داشتیم زندگیمون رو میکردیم:|الکی مثلا خیلی خوبم:|


  • ۵ پسندیدم:)
  • ۱۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۱۰ مرداد ۹۶

    خاطره طوری+یک سوال مهم


    1

    اگه یه روز تو تلویزیون اعلام کردن دخترکی از وحشت صدای سوت دیگ به رحمت خدا رفت..شک نکنید منم:|

    یعنی بعد این همه آشپزی هنوز از صدای دیگ وحشت دارم وصداش که میشنوم از جا میپرم و تا10دقیقه قلبم مثه گنفیشک میزنه و دست و پام میلرزه:|

    اصلا صدای کوفتیش با روحیه من سازگار نیست:|

     من جهازنخریدم هنوز وتا وقتشم نرسه نمیخرم ولی این یه قلم دیگ دارم:|

    خیلی ازش تعریف کردن گفتن صدا نمیده!:))))

    یعنی اگه توخونه بابام سکته نکردم از صداش احتمالا خونه خودم خطر مرگ توسط سوت دیگ تهدیدم نکنه:|


    2

    خالم دوتابچه داره..واین دوتا از جمله معدود بچه هایین که برام به شدت عزیزن

    پسرخالم کم تر از5سالشه ودختر خالم حدود2سال داره فک کنم..

    انقد این دوتا با مزه ان!

    پسرخالم با باباش رفته بود بیرون نمیدونم چی شده بود که رسیده بود خونه باکلی ذوق برا مامانش تعریف کرد

    بعد گوشی مامانش گرفت وزنگ زد به من(ما تو راه خونشون بودی)

    _الو؟

    +الو سلام محمد خوبی؟

    _بهااااااااااااااااااار نارنج؟؟؟یه مششــــــکل(کر شدم)

    +چی شده؟

    وشروع کرد باذوق و انرژِی که رفته بوده با باباش بیرون و دوتا میشین خوردن بهم تصادف شده دعوا شده بابام رفته دنبالش زنگ زدیم پلیس اومد وبردشون زندان..بعدکه خوب تعریف کرد و راحت شد تلفن قطع کرد:|

     رسیدیم خونشون

    من زودتر وارد شدم تا منو دید باز با همون شوق اومد تعریف کرد وسطش بابام اومد منو ول کرد رفت پیش بابام :|

    وبا ذووق عمو یه مشکـــــلل...

    وبعد ازونم گوشی برداشت دونه دونه شماره ی پسر خاله و پسردایی عروس خاله ها و دایی و ها دوماداشونو گرفت وبرای تک تک تعریف کرد

    دیروز زنگ زدم با خالم حرف بزنم دیدم داره جیغ میکشه از دور میگه :به بهار نارنج بگو یه مشکــــــــــل:))))

    میگم چی شده خاله؟

    خالم گفت از رو اُپن پریده پاش دچار کوفتگی شدید شده بستنش نمیتونه راه بره بیاد تلفن برداره زنگ بزنه جیغ میزنه من تعریف کنم:))

    ازون طرفم فاطمه برای خودش پادشاهی میکنه تو خونه میره میاد میره جلو تلویزیون وایمیسته صداشو کم و زیاد میکنه هرچی هم اون جیغ میزنه انگار نه انگار:))

    صداش اومد باز:گفتی یه مشکـــــــــل؟؟؟بهار نارررررررررررررررررررررررررررنج؟؟؟میگم یه مشکـــــــــــــــــــــــل میشنوی؟؟؟:)))


    گودزیلاها به روایت تصویر(ساعت یک نصفه شبه و موجودات مقاوم در برابر خستگی:|)


    سوال مهم3

    مشکل دستان خالی چیه که نمیخونید؟؟

    جذاب نیست عیب داره؟زمان انتشار پستا خوب نیست؟دوست ندارید؟چیشو دوست ندارید؟بگید رفعش کنم..اینجوری دلم میگیره استقبال کمه:(

    قالبش انشاالله هفته دیگه ردیف میکنم(من تماشاچیم فقط نظر میدم زحمتش بایه دوست دیگست:دی) وسعی میکنم بیشتر وقت بزارم روش..

    ولی اگه نقصی عیبی هست بگید لطفا



  • ۸ پسندیدم:)
  • ۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۱۵ تیر ۹۶

    ساندویچ شلغم و مشتقات:|


    1

  • ۷ پسندیدم:)
  • ۱۹ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۶ خرداد ۹۶

    اذ قالت سمیرا لاصدقاها:|


    قال سمیرا رحمه الله علیها

    اذا اخذت جمیع النساء او رجل او اطفالهم مشتین شکلاتین!

    کان واجبا علی احدِ من اصدقائی!ان تدخلوا کل شیءِ فی دسترسکم علی حلقهم!

    فبئس العاقبه پررویین:|

     

    اون حکم بالا که ترجمه اش واضحه عربی پشتواِ:|عاغا خیلی زشته به خدا توی مراسم مهمونی جشن عزاداری هرچیزی!

    یکی میاد نذر داره حالا بودجشم کمه دانشجویی خریده میخواد نذرشو ادا کنه به تعداد خریده!

    حالا شروع میکنه پذیرایی همه دیدن خوب دلشون میخواد

    بعد مشت مشت برمیدارن جوری که به نصف جمعیتم نمیرسه:|

    خب بده!زشته!بابا تبرکی اسمش روشه!تو اگه تبرک بشو بودی با یه لیوان آب زمزم تبرک میشی..

    نشی هم سه روزم اگه  تو اب زمزم خیس بخوری تبرک نمیشی:|

    اصن من اعتراض دارم!بیاین کمپین تشکیل بدیم:|

    بردم جلو یه زنه و بچه هاش اول خودش یه مشت:|بعد سه تا بچش هرکدوم یه مشت:|

    نگاه کردم دیدم یه دونه مونده یه بچه داره نگاه میکنه

    اومدم برم بدم بهش زنه دست کرد اون یه دونه رو هم برداشت:|

    یعنی آی دلم میخواست پاکت بکنم تو حلقش!

     یه خانواده هستن بهشون میگن جهانگیرا(فامیلشونه)..4/5تا پسر دارن!

    توی همه مراسما وقتی میخوان درست تقسیم شه فقط جهانگیرا زورشون به مردم به خصوص خانوما میرسه!

    مگرنه بقیه همون صف اول دوم میخورن نمیزارن به بقیه برسه

    زشته اا:|

     

    +قیافه این دختره خیلی باحاله:))دلم میخواست همین ادارو برا بچه هاش دربیارم جیغشون بره هوا دلم خنک شه:|

     

  • ۷ پسندیدم:)
  • ۱۵ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۲۳ ارديبهشت ۹۶

    مورد نوشت

  • ۵ پسندیدم:)
  • ۹ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۶ ارديبهشت ۹۶

    روزنوشت


    1

    شما هم وقتی قراره یه چیزی رو با داداشتون باهم بخورید 

    مثلله قحطی زده ها برخورد میکنید یا فقط من و داداشمیم؟؟:|

    فقط میخوریم که اون یکی نخوره:|و نوبت یه لقمه من یه لقمه تو حتما باید رعایت شه:)))

    ما هر وقت با هم یه چیزی میخوریم نمیفهمیم چی خوردیم:|بس که تند خوردیم:))

     

  • ۵ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۲۵ بهمن ۹۵

    خاطره طوری

     

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۱۰ بهمن ۹۵