۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

تنهایی من..


-دقت کردی وقتایی که ناراحتی،چقدر باید نازتو کشید آخرشم حرف نمیزنی؟

+یکی دیگم اینو بهم گفته بود..

-بابا تو دختری خیر سرت یکم گریه کن ناز کن الکی ناز بیا گریه کن.

+اینم آشناست،یکی گفته:)

-میخوای به همین وضع بمونی؟

+نه،تصمیم دارم ازین ییشتر برم تو لاک خودم..دیگه دلیلی به گفتن همونم نمی بینم

-دق میکنی،نمیشه که آدم فقط وقتی حالش خوبه بگه بخنده یا از دغدغه های سرسریش بگه نهایت.اونوقت وقتی داغونی ققط لبخند میزنی و هرچی بگن میگی...

+بله .ممنون:)

-باش

+:)


+:)

تنهایی من،تنهایی غنچه ایست،که زمستان باز شد...

  • ۲۰ پسندیدم:)
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۹ بهمن ۹۷

    ما اینیم😎😂


    یعنی عاشق مادربزرگ و دوتا خاله کوچیکمم،تا من بی حالم،خستم،یا زیاد میخوابم

    به مامانم میگن سمیرا چشه؟چرا حال نداره؟چرا انقدر بچه رو اذیت میکنین؟

    نکنه خواستگار داره دارین تحت فشار میزارینش؟

    یا مادربزرگم تا مامانم گیر میده میگه ناشکری نکن تورو خدا،قدر بچه رو بدون،حیفه این دختر اذیت کنی.

    اذیتش نکن،خدا قهرش میاد!😂


    +لعنت به سردرد

  • ۱۹ پسندیدم:)
  • ۱۷ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۷ بهمن ۹۷

    یاسمین

    پارسال وقتی فهمیدم باور نکردم،فکر کردم بازم یکی از شوخی های مسخره است.

    اما وقتی اگهی ترحیمشو دیدم شوک شدم..

    تنها چیزی که به ذهنم میومد یه کلمه بود،چرا؟؟؟

    وقتی پرسیدم گفتن از دانشگاه میاد ومیگه سردردم میخوابم و فردا هم دانشگاه نمیرم،فردام وقتی میرن بیدارش کنن..

    ترسیدم نه که باورم شده باشه نه ترسیدم راسته باشه و به دلیل دیگه ای مرده باشه،یعنی خود..

    حتی وقتی مراسم سومشو رفتیم به ادمای دورو برم نگاه کردم و گفتم میشه همش ادا باشه؟

    مراسم تموم شد و رفتیم بهشت زهرا..

    وقتی عکسشو دیدم انگار تازه فهمیدم مرده..

    بهت زده بودم..

    به مادری که تنها فرزندش فوت شده بود..

    نمیدونم چطور گذشت..

    رفتیم تموم شد..

    این روزا ولی دلم میخواد برم دوباره پیشش..

    این روزایی رو که عجیب به یادم میاد،جوری که یادم میره نیست ..

    چند وقته وقتی دنبال ادمایی میگردم کمکم کنن یا مدلم شن یکیش اونه که به ذهنم میاد،یا وقتی خیابونم و میگم الان یه آشنا ببینم حس میکنم ازونور خیابون بایه شال روشن که فقط به صورت خودش میاد،میاد طرفم..حتی در لحظه هم یادم نمیاد نیست..یکم میگذره و بخودم میام که ااا پارسال..

    تمام این مدت میگم..

    هی دختر؟؟چی میخوای از من؟چرا انقدر به یادم میای؟


    +دوست داشت بهش بگیم سارا:)

  • ۸ پسندیدم:)
  • ۱۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۴ بهمن ۹۷

    گول نزن..


    هیچوقت درک نکردم واژه ی نمیرسم رو..

    وقتی کسی که دوست داره برات وقت نداشته باشه..

    یعنی یه ادم توی 24ساعت روز برا ادمی که دوسش داره قد یه حال و احوالم وقت نداره؟حتی درگیرتریش

    مسخرست..

    یا آدمهایی که مراسمهای مهم یا کوتاهی که وقتیم نمیگیرن رو نمیرن چون درس دارن..

    تمام وقتایی که جلسات روضه خونه همسایمونو میرم و میبینم دخترای همسایمون نمیان نیم ساعتو حتی

    که درس دارن کار دارن خسته ان،تعجب میکنم،میانگین فعالیت و کارشون یک دهم منم نیست(با اغراق البته)

    وقتی سردرد دارم و یه روز دوتا امتحان دادم سه گرسنه میرسم خونه ولی خودمو میکشونم باشگاه..

    بعد میشینم پا درسم و بگن امشب مراسمه میرم نیم ساعت رو..

    شبم گرچه مثل جنازه میوفتم..

    یا وقتی میفهمم فردا آرایشگاه میخواد مبحث مهمی درس بده تمام سعیمو میکنم که تا نیم ساعت قبل امتحان جور کنم برم..

    و آدمایی میبینم که حالشون نذاشته از تو رخت خواب پاشن دل درد بودن دوهفته دیگه امتحان داشتن چه میدونم دیشب دیر خوابیدن سردردن و ماشین نداشتن که بیان

    یا کار داری چند بار بهشون زنگ میزنی خسته ان ،سرما خوردن،پا دردن وبعدشم نمیپرسن چی شد کارت چی بود

    اونوقت من بخاطر تمام چندصبحی که تا8/8:30تو رخت خواب بودم احساس بی خاصیت بودن دارم و حس تلف کردن

    میدونید..آدما وقت دارن تو زندگیاشون..

    منتهی اگه ادعای دوست داشتن دارن و قد یه حال و احوال توی روز براتون وقت ندارن..

    اگه جایی رفتین برای مدت کوتاهی و مکررا بهانه ی کارای عجیب آوردن برای نیومدن

    بدونین دلشون باهاتون نیست

    بدون شوقی برای بودن تو اون مکان ندارن

    یا حداقل تو اولویت هاشون نیست..

    خودمونو خودتونو با بهونه هایی که میارن که میشنویم  که میاریم و میگیم گول نزنید:)



  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۹ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۳۰ دی ۹۷

    یک اتفاق خوب کم دارد..رخ بده!



    کاش نه اندوهی و نه افسوسی،
    که هزار پاره خوشی میبارید بر سرمان
    آرزو کردن که عیب نیست،
    دلم هر گاه و بیگاه
    فقط یک چیز میخواهد
    "خوش خبری"

    +از بهاره کیان افشار با کمی تغییر




    دریافت
  • ۸ پسندیدم:)
  • ۷ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۲۶ دی ۹۷

    تکNoلوژی


    1میخواستم به پست قشنگ بزارم براتون صندوق بیان ادا درمیاره

    چرت و پرت میگه همش،از شمام همینطوره؟


    2

    خب وقتی نمیتونین یه سایت درست طراحی کنین بیمارین ثبت نامارو اینترنتی میکنین؟

    هیئت همگانی باشمام!وات د فاز؟

    اونوقت از صبح شماره بررسی مشکلات سایت میگیرم مشغوله

    واقعا مگه بیمارین؟


    3

    این ایرانسل چرا لال نمی شه؟؟.هرروز سه چهارتا پیام میفرسته

    اه:|


  • ۱۲ پسندیدم:)
  • ۱۷ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۲۲ دی ۹۷

    اسمشو بزارم روزنوشت یا زشته؟:|


    1

    ربات های گوشیا چه چشم سفید شدن😓

    بهش میگم نظرت درمورد ازدواج چیه؟

    میگه:

    I am still waiting for the right electronic device to steal my heart💕

    من:|


    2

    درحالی که سرفه میزنم دلمو میگیرم و میگم آخ

    میگه دقت کردی تمام ماهی که گذشت رو عضلاتت گرفته بود همیشه؟

    میگم آره

    میگه مطمئنی داری ورزش میکنی؟چه وضعشه خب

    میگم:دردشم دوست دارم،میگه محشور شی باهاش:|


    3

    یه لقب جدید گرفتم

    جاروبرقی:|

    استعاره از فردی است که سیر نمیشود:|


    +به باحالی خودتون بخونید!

  • ۱۴ پسندیدم:)
  • ۱۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۱۹ دی ۹۷

    هار هار:|


    بچه ها،من دختر بزرگم تو همسایه هامون..و تک دختر

    همسایه سمت راستیمون دوقلو داره:|ازم دوسال بچه ترن،یکی اول سالی عروسی گرفت یکی پنجشنبه ای بله برونشه

    همسایه اینوریمونم دوتا دختر داره،یکی 14ساله،اون یکی هم از من یه سال بچه تره جمعه بله برونشه:|

    درسته هیکلن و چهرتا درشت تر و بزرگ تر از منن و خانوادتا ازدواجی:|

    ولی میخوام بگم این 14ساله هم عروس شه،من امتیاز این مرحله رو هم از دست میدم هیچ گیم اوور میشم:|

    😂😂😂

  • ۱۷ پسندیدم:)
  • ۲۰ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۱۴ دی ۹۷

    و شب میلاد مبارک و فرخنده حضرتمان:|


    به مناسبت فرخنده میلادم با داداشم شرط گذاشتیم سحر هرکی زودتر پاشد اون یکی خیس کنه،

    گرچه من از ترس اذیت شدنش و  یهو از خواب پریدن و ترس دلم نمیاد اینکارو یهو انجام بدم

    ولی اونجایی میدونم چه حیوانیه میدونم موش اب کشیدم میکنه:|🙅🙋


    چقدر برا فردا امتحان امادم هیچی؟:|


    یه حاج آقای باحال داریم از استادامونم هست امروز بین دو نماز گفت:

    خدایا این جوونا هیچی نمیخوان فقط زن میخوان

    این خانمام فقط شوهر میخوان

    بعد گفت خدایا بهشون شوهر خوب عنایت بفرما!پسرا بلند امین نگفتن،حاج اقا گفت چرا آمین نمیگین؟از جیب خودتون رفت شما باید بشین شوهراشون!اصلا بیاین دراین لحظات بارانی باهم دعاکنیم:خدایا جوانان ما را اگر قادر به ازدواج نیستند ریشه کن بفرما😁😁

  • ۱۷ پسندیدم:)
  • ۲۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۱۰ دی ۹۷

    و خدایا ممنونم..


    تا وقتی ضریح ندیدم باور نکردم..دل خوش نکردم،آخرین بار چمدون جمع کردم،یک ساعت به حرکت..

    کنسل شد!

    آدمایی که باهاشون بودم بعضی هاشون عالی بودن،نه صرف ظاهر که قلبا خوب بودن..

    هم اتاقیام اما ولی سه تاشون تمام مدت با دوست پسراشون فک میزدن،ویدئو کال

    از نیم تنه و لباسای جدید پوشیدن و عکس گرفتن و فرستادن.😫😓😖

    و ازونجایی که میدونستن بنده یدی در آرایشگری دارم ازم سوال میپرسیدن همش😁 

    خب بیشتر وقتو ازهم جدا بودیم،و ازونجایی هتل دقیقا روبه روی هتل همیشگی ما بود مثل همیشه تنها بودم

    برا همه ی اونایی که التماس دعا گفته بودن و بقیه ای هم که نگفته بودن اما ذهنم یاری کرد دعا کرد،نماز زیارت کامل خوندم...

    محبوبه ی عزیزم رو هم دیدم!کلی چیزای خوب برام اورده بود کلی!یکیش شکلات تلخخخخخ😍

    گفت گفتم هرچی زهرمارتر باشه بهتره این دوست داره😒

    خیلی خوش گذشت،اما شبش خبر فوت مادربزرگش خیلی ناراحتم کرد:(

    روز بعد حوا رو دیدم..و باز طبق تکنیک همیشگیم که به همه میگم از دور گفتم بچرخ بچرخ تا ببینتم!

    کلی وقت با حوا بودیم..

    راستشو بگم حوا خیییییییلی دوست داشتنی تر از تصورم بود،تقریبا هیچ شباهتی نداشت،ساده با قلبی بزرگ و خیلی خیلی مهربون.

    درکل بخوام بگم،با هم اشک ریختیم باهم بغض کردیم،باهم خندیدیم باهم خرید کردیم،باهم به خادمای بداخلاق غر زدیم،باهم..

    نه باهم نبود این یکی، اون آیس پک شکلاتی خورد،من کف نسکافه ای:|

    خلاصه که جای همتون سبز..

    :)

  • ۲۱ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۶ دی ۹۷