۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

دلم نیومد از حس خوب این پست محرومتون کنم



بخوانید

  • ۵ پسندیدم:)
  • ۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۱۴ اسفند ۹۷

    البته همشو بخونید ولی شماره4 رو حتما😐

    1
    دختر خالم یکی دوسالیه ازدواج کرده،ازون دخترای به شدت خوب و دل پاکیه که بنظرم هر دو دنیاش آباده
    یبار گفتم زهرا میای بریم مشهد؟ گفت آره خیلی دوست دارم بریم حسینم بیاد،گفتمش زهرا مجردی میخوایم بریم،
    گفت:حسین گناه داره که اصلا کاری به ما نداره میره پیش بابام
    گفتم:بابات؟؟؟؟میگم مجردی باباتم حساب کردی؟گفت خب حسین گناه داره😂
    یا اوایل بارداریش میومد دکتر کلی اصرار میکردم بمونه میگفت:نه برم حسین گناه داره:|
    حالا من براش دست میگیرم یا خودشو صدا میکنم "حسین گناه داره" یا شوهرشو
    جمعه ای رفتیم خونشون گفتم:سلاااااام خوبی؟چ خبرا؟حسین گناه داره کجاست؟😂😂
    گفت الهی که من نمیرم اونروز ببینم عروس شدی تلافی کنم😁


    2
    رفتم یکی از کتابفروشی‌ها که فقط کتاب زبان میفروشه کتاب دانشگاه بگیرم،صاحبش یه پیرمرده تقریبا که فارغ التحصیل سال64این حدوداست..
    وقتی خدا خدا میکردم که کتاب زیر15 باشه که پولم برسه بگیرمش گفت: ما زمان دانشجویی یک ریال پول کتاب و کپی ندادیم،پول غذا ندادیم،بهترین غذا رو هم میخوردیم،ولی الان ؟!
    برگشتم با حرص و ناراحتی گفتم:هیچی،در عوض یه وجه شباهت داریم اونم اینه که استادای زمان شما هنوز چسبیدن به دانشگاه و دارن تدریس میکنن😐😒
    مثل اون آقای میم مردک ...
    حیف حیف تصمیم گرفتم به کسی توهین نکنم..


    3
    چند ماهه هی دارم پول پول میکنم..
    اوضاع یجوری شده به بابام شب میگم پول هست:میگه اره دخترم برو
    فردا ظهرش میگم خب من برم
    میگه کجا؟؟پول نیست:|
    بعد دوروز بعدش خونم زنگ میزنه آخرا حرفش یادش میاد میگه:برو اون خریداییم داشتی انجام بده
    بعد شب میگم بریم؟میگه فعلا نه:|
    منتظرم دفعه بعدی که بابا پول دستش اومد بچسبمش برم خریدامو بکنم بعد بیام:|


    4
    شنا یاد گرفتن سه تا درس بزرگ بهم یاد داده
    یک.وقتی توی تنگنا قرار بگیری،وقتی برای حفظ خودت مجبور باشی،توانایی انجام کارهایی پیدا میکنی که نمیتونستی!
    پس هیچوقت دنبال راحتی نباشید و نخواید برنامتونو سبک کنید،اما نظم و برنامه ریزی یادتون نره!
    دو.بخش عمده شکست ها درست در لحظه ای اتفاق میوفته که به خودت مطمئن شدی و فکر کردی همه چی تموم شده! به قول معروف برگا وقتی که حس میکنن طلا شدن سقوط میکنن!
    سه.دوچرخه خر است.خیلی خر است،تمام این درسای لعنتی رو سر دوچرخه یاد گرفتم،از زیر آب رفتن و آب خوردن تا جون کندن.و امروز اووف،خیلی خیلی خر است😐😐


  • ۱۶ پسندیدم:)
  • ۹ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۱۳ اسفند ۹۷

    برای تو

    سلام،این دومین باریه که برات مینویسم و میدونم حتی فکرشم نمیتونی بکنی برام نوشتن این نامه یا بهتره بگم اعتراف نامه یعنی تحلیل ذره ذره ی توانم..
    نمیدونم از کجا باید شروع کنم،
    شاید بهتره ازینجا بگم که همیشه سعی کردم انکارت کنم
    خواستم به خودم، به همه ثابت کنم من رو پاهای تنهایی خودم، محکمم.و تونستم ثابت کنم..
    نمیخوام ناراحتت کنم ولی خیلی وقتا در عین نبودنت خوشبختم، محکمم.
    درس میخونم،ورزش میکنم حرفه های مختلف امتحان میکنم گاهی حتی از دیدن خودم تو آیینه لذت میبرم و به خودم میبالم و به این متفاوت بودن،به این موفقیت های هرچند کوچک افتخار میکنم..
    ولی بعضی وقتا..
    آه که بعضی وقتا چقدر عذاب آوره نبودنت..
    بزار توی خودم نریزم..بزار بگم بعضی وقتا جای خالی آرامش حصار آغوش مردونت شکنجم میده..
    که تمام صحنه هایی که بی تفاوت حتی با کراهت ازشون رد میشدم دوروزه فکر و حواس برام نزاشته..
    که چندساعت بشینم پشت میزم، زل بزنم یه گوشه و بگم باید الان بودی.
    بودی و سرمو میچسبوندی به سینت..
    بودی و یه دل سیر نگات میکردم..
    بودی و با دستام صورتتو کج و کوله میکردم و به حالت نتیجش میخندیم..
    ولی نیستی!نیستی و من دلتنگم و این نفرت انگیز ترین اعتراف برای آدم مغروری مثل منه.
    یکی به طنز میگفت دختر است دیگر،ممکنه یبارم باهاش حرف نزده باشی ولی باهات قهر کرده باشه..
    آره همینقدر مسخره باهات قهرم.
    دو روزه باهات قهرم،دو روزه عصبیم از نبودنت، از آدمای  اشتباهی که اومدن و زل زدن تو صورتم و خندیدن و تو نبودی، عصبیم از حس یاسی که فهمیدم هیچکدومشون تو نبودن حتی شبیهت نبودن ، از یاداوری عذاب آور نگاهای خریداری که برام از عشق و زندگی میگفتن و من مچاله میشدم تو خودم و گیج میموندم و تو نبودی..
    و نیستی و من خستم..
    خستم..
    آره،قهرم حتما آدم نباید اسم یکیو بدونه چهرشو دیده باشهو تاحالا باهاش حرف زده باشه تا بشناستش و قهر کنه

    من میشناسمت تو، توی منی و همین کافیه برای این غم
    تا حالا پیش خودت فکر کردی این نبودنت یعنی ظلم به من؟
    ظلم به خودت؟به قلبم به دلتنگی و اعترافی که غرورمو شکست؟
    جواب این ظلم چی میخوای بدی؟


    +قطعا با حرفای بیجا و بی مورد شدیدا برخورد میکنم.

  • ۱۳ پسندیدم:)
  • ۷ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۱۰ اسفند ۹۷

    شب نوشت


    1
    بچه های بسیجی که تو مراسمامون کمک میدن که حدودا بین سن15/19 دارن توی اینستاگرام یه گروه زده بودن که داداش منم عضو بود، در ادامه پرزیدنت ترامپ و روحانی رو هم عضو کرده بودن و نوشته بودن بچه ها جمع 
    😳خودمونیه،بیاین حرفاتونو بزنین سنگاتونو باهم وا بکنین:|


    2
    صبورا پیام داده با یه اکانت ناشناس و وقتی میگم معرفی کن میگه کیه که همیشه احوال چال لپتو میپرسه؟
    میگم خب اینجور نشونه سخته که خیلیا:|
    میگه کیه که میگه بی معرفتی؟
    فکر میکنین چی گفتم؟
    گفتم اینکه سخت تر شد😂:|


    3
    برنامه داشتم این ترم سبک کنم کارای دیگمو که تا قبل از ارشد برم سراغ مقاله و یه مقاله به اسم خودم بنویسم،
    اونوقت این ترم یه6واحد با یه استاد داریم که همین دو جلسه خرد و خاکشیر شدم سرکلاسش،بس که یه بند درس میده تاکید میکنم بدون توقف!.تازه حساب کردم برنامه ورزشیمم از3جلسه به 5جلسه تغییر کرده.اون استادیم که باهاش درمورد مقاله حرف زدم انقدر حافظش خوبه که محاله منو یادش بره:| هر جلسه از نگاهش میفهمم که میگه قرار بود بیای دفترم:|||😩😩


    4
    داشتیم با فاطمه حرف میزدیم. از مصیبتای خرید جهاز و دوران عقد می گفت،همین حین جواب پیامک تبریکی که به یکی از خانما فرستاده بودم اومد،نوشته بود اگه شمام متاهلی مبارک
    نوشتم : نه الحمدلله:|


    5
    خیلی برام جالبه،هی ناله ی نداریم گرونه میکنیم،ولی خرجای آنچنانی، جدا درک نمیکنم دوستامو که میخوان3.5بدن کلیپ بسازن قبل عروسی جدای فیلم برداری عروسیا!
    واقعا چرا؟
    اصلا چرا همشونم مردن فیلم برداراشون؟:|


  • ۱۴ پسندیدم:)
  • ۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۸ اسفند ۹۷

    یا من شبیه کوه برفی سرد و سنگینم؟


    دلتنگی همیشگی نیست..

    قلب هم شبیه لباس،

    روزی برای خریدارش جا باز میکند..


    +شده دلتون بخواد زمین دهن باز میکرد میرفتید تو زمین و ازین حس گناه لعنتی راحت شید؟ من چندساله ...

    +فراتر از کسی رو نداشتن برای دردهای همیشه نگفته ات،قضاوت های مضحک و ابتدایی و چرندی مثل شکست عشقیه!

  • ۱۳ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۳ اسفند ۹۷

    روز نوشت(وی خیلی نوشت!:|)


    1

    داداشم ویروس گرفته ویروس بدیم هست

    ظاهرا خوب شده،ولی ذره ای رعایت نمیکنه تهدیدش کردم که وای به حالت من بگیرما!

    ولی کو گوش؟خودش توی یکی دو روز3کیلو آب رفت

    بعد همه جا میگه خواهرم بهم میگه: الاغ به الاغیش شعورش از تو بیشتره!

    البته اسم دیگه ی الاغ میگم:|گفتم وجهه با ادبم رو خراب نکنم هرچند خر با الاغ نباید تفاوتی داشته باشه

    ولی حسم میگه الاغ با ادب تره:|


    2

    بعد عید امتحان مربیگری آمادگی جسمانی به جز سه جلسه ورزشی که قبلا هم در هفته داشتم هییییییچ تمرینی نکردم:|

    دوی2 کیلومتر و چهارصد شنا و دراز نشست زمان دار

    شکلک این دختره که می کوبید تو پیشونیش کو؟


    3

    رفتم دفتر رئیس دانشکدمون بعد کلی وجعلنا خوندن.لبخند زورکی بهش میگم آقا من دانشجوی ترم6ام

    مشکل دارم میشه این درس با اون گروه بردارم؟

    میگه با چی تداخل داره؟

    خواستم بگم به تو چه بگو میشه یا نه!

    گفتم مشکل دارم!گفت نمیشه دانشجو باید هرساعتی کلاس دادن بیاد مشکل نداشته باش:|

    دوستم گفت راستشو می‌گفتی

    منتها اگه گفته بودم بهش آرایشگاهم احتمالا پرتم میکرد بیرون!

    حالا از صبح زنگ زدم التماس مامان  که زنگ بزن به مربیم خودت بهش بگو من دانشگاه این ترم ساعت کلاسمو کلاس دارم

    (ضایع است خودم جرئت ندارم بهش زنگ بزنم؟:|)

    کلی توضیح دادم.اومدم میگم زنگ زدی؟میگه نه:|


    4

    مامانم فهمید این ترم یه روز،در هفته خالیه برنامم چهارشنبه گفت بیا بریم استخر

    گفتم :شما که گفتی بی فرهنگی دیگه نمیارمت(گفتمتون چیکار کردم یانه؟:|)

    گفت حالا بیا بریم

    رفتیم دستمو داد دست مربی گفت یه شناگر ازش بساز:|

    مریی گفت شنا علاقه داری؟

    صاف زل زدم تو صورتش گفتم نه!من از بو استخر هم بدم میاد:|

    گفت حالا بیا قول میدم بدت نیاد:|

    تازه مربی معلم ورزش راهنماییم از اب دراومد


    5

    یه جوش کوچیک زده بود صورتم دستکاریش کردم

    بابام که اومد سریع رفتم تو صورتش بوسش کردم مهلت ندادم نگام کنه

     بعد به عنوان خواب رفتم زیر پتو متوجه نشه دعوا کنه:|

    هنوز همون زیر موندم تا ناهار بخوره،

    :|


    +چقدر حرف زدم:|چقدر لوس حتی:|شاید برش داشتم این پست:/

    +تازه میخواستم درمورد داستانی که دارم ترجمه میکنم بگم و از تنبلیم

    +حتی،بگم چقدر خوشحالم دانشگاه شروع شده!و کاش همه کلاسها از ساعت7:30بودن!تنها دانشجوییم که ازینکه صبحا مجبورم پاشم و نمیخواابم و میرم دانشگاه خوشحالم:|

  • ۱۲ پسندیدم:)
  • ۱۵ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۲۷ بهمن ۹۷

    سرتان را زیر برف نکنید!این یک حقیقت است.

    یبار یه نفر یه حرفی بهم زد،خیلی برام گرون تموم  شد،خیلی بهم برخورد
    امروز با دوستم رفته بودیم بیرون جلوی این عروسک فروشیا ادا در میورد دوستم و داشتیم میخندیدیم یاد اون حرف افتادم دیدم تو این موقعیتم میشه اون حرف زد.
    میخوام یه حقیقت تلخ بگم بهتون،کاری به درست و غلط بودن دوستی ها چه از لحاظ شرعی و عقلی ندارم خصوصا با پسرایی که داریم میبینیم که حتی عرضه ندارن پای حرف خودشونم وایسن (آقایون برنخوره به شما خوبان!من اکثریت مدنظرمه، هرچندکه ادم خوب پی این چیزا اصلا نیست!بماند) خلاصه!
    اینو میخواستم بگم اگر شاغل نیستید که پولتون برا خودتون باشه،و از پدر مادر پول تو جیبی میگیرین، باید عرض کنم خدمتتون که حرام است!اون پولی که میدید و اون وسیله ای که برای دوست پسر یا دخترتون می گیرید حرامه:)
    چرا ؟؟ برید به پدرمادر پدرتون بگید میخواید برای دوست پسر یا دخترتون کادو بخرید اگه گفتن آفرین بخر،که بفرمائید
    و اگر حتی جرئت ندارید بگید شک نکنید در حرفم!
    پولی که پدرتون زحمت میکشه و پول تو جیبی میده که در رفاه باشید قطعا برای نیت کادو دادن به چنین فردی راضی نیست،و وقتی راضی نیست یعنی حرام:)
    والسلام


    #کامنت هارو جواب ندادم شاید،به لطف خودتون ببخشید


  • ۱۴ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۲۴ بهمن ۹۷

    هرچه تبر زدی مرا،زخم نشد جوانه شد

    آه در سینه ام یخ زده

    درد خشکی در سینه ام میپیچد.

    انگار دیگر خودم را هم نمیشناسم،قالب تهی کرده ماتم برده است..

    نفس هایم خسته با درد خارج میشوند،انگار ریه هایم هوا را عاجزانه تمنا میکنند

    گنگ مانده ام نه که جان رفتن داشته باشم،نه!رمقی نیست.دلم اما لجوجانه میل به تنها رفتن دارد

    نمیشود دوید،رفت،تمام شد.دیر زمانیست نایی نمانده

    باید آرام آرام جان کندو رفت

    اشک در پشت چشمانم خشک شده..شبیه ابری که نیامده برود،دلمرده ترم میکند..

    اینبار هم تبر در دستان خودم..باید به ریشه ی جانم بزنم...

    کار سختی است ولی نمیدانم این خودآزاری لجوجانه از کجا قلبم را چنگ میزند..

    نمیدانم..اما باید رفت شکست تمام شد،شاید...

    آه در سینه ام یخ زده

    درد خشکی در سینه ام پیچیده

    تبر در دستانم از هوس جانم برق میزد

    دلم میلرزد اما شبیه کسی که خودش را بغل گرفته دلداری میدهد

    با صدایی لرزان به خود میگویم

    هرچه تبر زدی مرا زخم نشد جوانه شد

    و تبر که در میان زمزمه بالا میرود و به جانم مینشیند..



    +چرا نوشتم؟نمیدونم،فقط متوجه شدم وسط ترجمه  کردن یه صفحه سفید اوردم و دارم مینویسم

  • ۱۵ پسندیدم:)
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۱۸ بهمن ۹۷

    ارادتمند بهارنارنج

     

    1

    زیر پستی که زن از کشتن دخترش برای جلوگیری از کشته شدن جوانان دو قبیله صحبت کرده است شخصی نوشته:
    زیاده روی در دین یعنی همین
    حالا سوالاتی که مطرح میشود این است
    اینکه خود زن گفته بخاطر رسوم قبیله است ربطش به دین چیست؟خود شما که در پیشرفته ترین شهر ها هستین چند درصد از اداب عادی ترین امرتان مثل ازدواج مورد تائید دین است؟
    2مگر دین نمک یا شکر است که زیادش ضرر داشته باشد؟اصلا مگر دین زیاد و کم دارد،دین مشخص است برنامه زندگی،هرچیزی فراتر یعنی خروج از دین و هرچیز کمتر یعنی خروج ازدین،و این خیلی واضح است،دین برنامه زندگی است،و حماقت یعنی دین را ضرر دانستن!
    انقدر نگویید مذهبی نماها،نگویید دیگران.مگر کسی را در قبر کس دیگری میخوابانند؟از کی تاحالا سرنوشتمان را بقیه باید تعیین کنند؟اصلا میگویند بپرید در چاه باید بپرید؟این حرفای کلیشه ای تمامش کنیم!

     

     

    2

    هر آدمی هم صبری دارد،مواظب ادبیاتمان باشیم!کسی که به شما لبخند میزند دلیل براین نیست که شما شورش را در بیاورید!حدمان را بدانیم تا دوست بمانیم!
    دلیل نمیشود مراعتمان را کردند از خدا بخواهیم و هی با هر ادبیاتی چه شوخی و .. به دیگران توهین و یا هر حرف دیگری بزنیم،همانقدر که تا امروز مرا خوشرو دیده اید که در شادی هایم شریکتان میکنم و درد دردهایم به قدر وسع شریک میشوم به همان میزان به حریمم جسارت شود تند میشوم!دیده اند،میدانند!

     

    +به خودتان نگیرید،گرفتید هم گرفتید من موظف توجیه کسی نیستم!:)

     

  • ۶ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۱۵ بهمن ۹۷

    شب نوشت


    1

    اجازه بدین من محبوبه رو خرد خاکشیرش کنم

    بی مقدمه زنگ زده گوشیشو داده به باباش،

    بعد عین این دختر پسرای17/18ساله که بار اول به هم زنگ میزنن خجالت میکشن سکوت میکنن:|

    تا یکم به مغزم فشار اوردم حرف زدم

    خدا خفت کنه:|

    ولی بین خودمون باشه صدا باباش خیلی خوب بود،نگفته بود باباشه فکر میکردم دارم بایه پسره 26/26ساله حرف میزتم:دی


    2

    داداشم برداشته توی جمع میگه بزارید یه جمله قصار از خواهر گلم بگم بهتون،میفرماید: الاغ به الاغیش (بیشعوریش) شعورش از تو بیشتره!

    تقصیر خودشه عصبانیم میکنه:|


    3

    ای اونهایی که جلو من خودتونو جمع میکنید مثل کبک باد میکنید قیافه میگیرید که خیلی خانم و باشخصیتین

    فک کردین خیلی خانومین و من بهتون حسودیم شده؟سخت در اشتباهین

    من هنوز مامانم میگه بیا از رو فرشا تو حرم بریم میگم نه از رو سنگا بریم چون میخوام کلش کلش

    مثل اسکی خودمو بکشم رو سنگا!

    تازه مثل گربه شرک وسط دعای مامانم برا اینکه از تو این خواستگارا یه آدم ایده ال پیدا شه تا منوبده ببره راحت شه از دستم میزنم بهش وگیر که من بستنی میخوام:|

    بعله


    +بچه ها من مشهدم،خیلی یوهویی:|

  • ۱۰ پسندیدم:)
  • ۲۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۱۲ بهمن ۹۷