۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

نامه ای برای آینده

میدونی،من آدم بغضای همیشگی بودم..

آدم نباریدن..آدمی که اکه ابری باشه، ابرای بزرگیه که هیچکس نمیفهمه پشتشون یه عالمه بارون تلنبار شده است.. 

هر ادمی تو زندگیش دردایی داره... منم،

هیچوقت نگفتم دردای من از بقیه دردترن!نگفتم سلطان غمم و نخواستم کسی حتی بفهمه غمگینم...

 خواهر نداشتم... تا تو اغوش مهربونش راحت غمامو زار بزنم تا سبک شم..

 همه غمام بغض شدن چسبیدن به گلوم..

من داد نزدم های های گریه نکردم، برای هیچکسی خودمو لوس نکردم..هیچکسی نداشتم سرمو بچسبونه به سینش تا صدای کوبیدن قلبش به سینش کوه بغض لعنتی اب کنه تا یکم..یکم خالی شم

 نگفتم از همه غمگین ترم ولی تو غمام انقدر تنهایی کشیدم که اگه یه روز یه جا یکی بیخبر از من..

دردامو تحقیر کرد، اگه به ناراحتیام خندید.. اگه ندونسته قضاوت کرد دهنشو ببندم تا دیگه هیچ جا اظهار فضل..نکنه،

ولی اگه منو شناختی و غمامو ندیدی..منو شکستی..و این یعنی تنها ترم کردی..

و وقتی گذاشتم منه منو ببینی و شکستی..

داد نمیکشم،ساکتت نمیکنم..حتی گریه هم نمیکنم..فقط دیگه نمیتونم بخندم..بیحرکت میرم تو خودم و از دردی که توی بدنم میپیچه نفس حبس شدمو با درد میفرستم ییرون

دردیه که تمام بدنمو فلج میکنه..انقدر عمیق که تو بند بند انگشتم ببیچه و ازین حس لعنتی عذاب آورش دلم بخواد مشت بکوبم به دیوار..

وقتی اومدی..یادت باشه..یا مثل بقیه باش..یا اگه همه ی منو دیدی شکستن بلد نباش

میدونی راست میگن!

یا رومی روم،یا زنگی زنگ

  • ۱۲ پسندیدم:)
  • ۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۲۶ خرداد ۹۸

    .و اینک شب نوشت😅

    1

    نشسته بودیم دور هم که داداشم یاد مهمونی شب قبل افتاد و گفت جریان چیه همه این فامیلا و اشناها منو میبینن بهم لبخند میزنن و دستمو فشار میدن میگن ماشاءالله نمک داری.اصلا ماشاءالله نمک داری یعنی چی؟
    گفتم:  ماشاءالله نمک داری یعنی قیافه نداری ولی بامزه ای😂
    بچه ساکت شد😅


    2

    این نسل امروز از وقتی ادم زندگی نشدن که دندون شیریاشونو میرن دندون پزشکی میکنن، ما از همون سن با سختیای زندگی روبه رو شدیم یا باید خودمون میکندیم یا بزور برامون میکندن:|آخریین بار هنوز یادمه خونه عموم رفتیم رفتم دندونمو نشون عموم دادم گفتم عمو ببین(یکی نیست بگه بچه ی خنگ آخه این کار چی بود کردی؟)
    هیچی عاغا چشتون روز بد نبینه عموی من با اون هیکلش با رکابی افتاد دنبال من تو حیاط بدو تو کوچه بدو مادرم هرچی التماس میکرد جواب نمیداد که تا منو نگرفت نکند ولم نکرد!
    خلاصه این نسل آدم روزای سخت نیستن،منکه تمام دندون شیریای بزرگمم حتی بعد اون خودم کندم😑


    3

    من آدمیم که تو تحمل درد عجیب صبورم و ککم نمیگزه،از بچگی همینم بدترین دردم باشه پنهون میکنم درحدی یبار بچه بودم انگشتم بین در کوبیده میشه به طرز بدی و جلو خودمو میگیرم گریه نکنم،و خانمایی اونجا بودن میگن بیچاره بچه اعصابش مشکل داره دردو حس نمیکنه:|
    عاغا هیچی یه روز من توی سالن دستم بد برید،نگاش کردم گفتم طوری نیست رفتم طرف میز یه خانمه زودتر از من رفت گفت سریع باند بدید گفتم اوو باند نمیخواد یه چسب زخم کافیه که اشاره کرد دستتو ببین نگاه کردم دیدم اوه تمام مسیر از دستم روی زمین خون ریخته،دردسرتون ندم 😁چندوقت بعدش با دوستم داشتیم میرفتیم یهو گفت آخ،رفتم نگاش کردم گفتم چیه؟
    ناراحت گفت دستم زخم شده..
    نگاش کرد دیدم خون که نمیاد انگشتش رو گرفتم تو دستم محکم فشارش دادم به زور یه سر سوزن خون اومد،بعد زل زدم تو چشاش گفتم: تو خجالت نمیکشی به این میگی زخم؟
    بیچاره فقط پوکر نگام کرد: گفت اصلا شرمندم کردی😅


    4

    با دوستم  بین کلاسا توی دانشگاه نشسته بودیم و به دختر پسرا نگاه میکردیم گفت سمیرا فک کن پسری و از یکی از دخترا کلاستون خوشت میاد چجوری بهش میگی باهات دوست شه،گفتم من ازوناش نیستم اهل اینا باشم بعدم تو که منو میشناسی مغرور ترازینام به کسی بگم ازش خوشم میاد گفت حالا فرض کن ازون پسرهایی.گفتم باشه بزار فک کنم بعد یه سناریویی براش چیدم یهو اینجوری نگام کرد😳😳😳
    بعد گفت تو دیگه چه آدم عوضیی هستی:|خداروشکر پسر نشدی وگرنه مخ هرچی دختر بود میزدی:|


    5

    عاغا این چندروز امتحان مربیگری بود،و ازونجایی که من جمعه یعنی امروز میخواستم تفننی ببینم نخونده کنکور چجوریه با دو تا از بچه ها که اونا کنکوری بودن به استاد گفتیم دوی کوپر ازمون امتحان بگیره (دوی2400متر،حدود21دور دور زمین فوتسال) مربی اول گفت مطمئنین نفس دارید چون قبلش کلی برا امتحان چابکی دوئیده بودیم.که خب چاره ایم نداشتیم و گفتیم باشه،سه تایی وایسادیم و منکه چندوقتی بود میدوئیدم میدونستم باید نرم بدوام ولی اون دوتا که جوگیر بودن تند دوئیدن که دور سوم بریدن...تقریبا10 دورو بدون توقت دوئیدم و بعد یکم راه رفتم پاهامو تکون دادم و دوباره شروع کردم رسیدم به مربی بهم گفت تو شبیه لاک پشت توی اون مسابقه ای که اخرش از خرگوش میزنه جلو😄عاغا هیچی دیگه از دور بعدش میگفت لاک پشت دور14😑😒لاک پشت دور18 لاک پشت دور آخر:|


  • ۱۲ پسندیدم:)
  • ۱۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۲۴ خرداد ۹۸

    پویش بلاگ(فکر کنم عنوانش همین بود🤔)


    سلام، سلام..

    خب به دعوت دوستان منم اومدم تا در این پویش شرکت کنم، نظر خیلی از دوستان خوندم و دیدم دوستان چیزایی که مد نظرم بودن رو گفتن

    مثل 1،توانایی جستجو در کامنت ها و متن پست ها2،آپلود کردن فایل ها با حجم بیشتر 3،توانایی بک آپ گرفتن از پستهای وبمون 4،نسخه موبایل


    ولی الان چیزی که واقعا برام معضله اعلام حیاتشونه:|

    بابا یجوری اعلام حیات کنید اقای کوشا ساعی این غیبت طولانی سکوت بیانیا،اعلام نکردن وبای برتر همه ی مارو نگران کرده، ما دوست نداریم خاطرات بلاگفا تکرار شه!آدمای بیان هم مثل آدمای بلاگفا نیستن،شما ما رو به هم معتاد کردین به هم وابسته کردید بنظرم مهم ترین قدم و وظیفه الان در اوردن ما ازین نگرانیه

  • ۱۵ پسندیدم:)
  • ۷ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۲۲ خرداد ۹۸

    منظورم همین بود


    با آقای الف برای تدریس صجبت میکنم و میگم هرچی زنگ زدم برای مدرک TTS کسی جواب نداد،میگه منظورت TTC بود؟گنگ نگاش میکنم و میگم مگه نگفتم TTC؟


    زنگ زدم آژانس بیادبرم باشگاه میخوام برم پشت اداره پست..میپرسه کجا میرید؟میگم پشت هتل پارس!میگه هتل پارس؟میگم اهان نه ببخشید منظورم اداره پسته.. پیش خودم میگم هتل پارس از کجا اومد تو دهن من؟


    زنگ زدم بعد کل چرب زبونی راضیش کردم توی گروه مشاورشون عضوم کنه،میگه خانم ق کد بورسیتو بفرست برام میگم چشم چشم الان کد پستیمو میدم خدمتتون،و همون لحظه تصویر اداره پست میاد تو ذهنم و میگم تو از کجا اومدی،میام جمعش کنم که زودتر میفهمه و میگه خانم محترم کد بورسی کد پستیتو میخوام چیکار؟


    پیش خودم میگم الان میگن این چقدر خنگه!
    اقای برادر که لج میکنه و عصبانیم میکنه میام دعواش کنم کلمات قاطی میکنم و بعضیاشو نمیتونم خوب ادا کنم...
    یه جایی عجیب میلنگه و من نمیتونم بفهمم..
    گاهی به خودم میگم مثلا روزی نیم ساعت جلو آیینه با خودم حرف بزنم..ولی اینکه ذهن و زبونم انقدر نا هماهنگن رو درک نمیکنم،اینکه چیز دیگری میخوام بگم و تو ذهنمه ویک کلمه کاملا متفاوت از زبونم میاد بیرون.. ناراحت کننده نیست؟


    +سلام خسته ی ما را بپذیرید،ممنون ازون دوستانی که به رسم لطف و معرفت یادی کردن(اوووه حالا انگار چیکار کردین:دی)

  • ۱۳ پسندیدم:)
  • ۱۲ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۱۹ خرداد ۹۸

    بیت نوشته


    هزار مرتبه خواندم

    دعا میان قنوت

    خدا کند که نباشد

    کسی دچار کسی


    دریافت

  • ۱۰ پسندیدم:)
  • ۵ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۱۹ ارديبهشت ۹۸

    من آن ابرم که میخواهد ببارد

    و خدایا تو بگو،

    چه شد که باغ جوانیمان را درد اینگونه خشکاند؟!

    چه شد که بغض فروبرده ی چندساله..

    در نماز میشکند..

    و قامتی که از هق هق دردی کهنه خم میشود..

    راستی خدایا چه شد که مستحق این همه درد شدیم

    به روی خودمان نیاوردیم..بغض فرو دادیم و خندیدیم..

    ولی تو که میدانستی غم پنهان را!

    بس نبود؟ بس نیست؟!

    تو بگو به کدامین گناه........


    +دل تنگم هوای گریه دارد(ادامه عنوان)

    و لبخند هایی که انگار بیش از همیشه درد میکنند





    دریافت
  • ۱۸ پسندیدم:)
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۱۵ ارديبهشت ۹۸

    روزنوشت

    1

    دوست صمیمیم یه خواهر کوچک تر داره که از قضا همسن داداش منه..نمیدونم چی شد یبار از دهنم پرید گفتم این تکواندو کار میکنه،دیگه گیر داده همیشه حالشو میپرسه😅
    یبار مامانم گفت پسرم اون دوبرابر قد تورو داره بدردت نمیخوره:))
    گفت چجوری پس انقدر رشد کرده؟
    گفتم این رشد طولی داشته فقط
    یکم فکر کرد گفت:بگین باباش قلمه اش بزنه بزاره تو آب😶
    تو آب نه نصف دیگشو بزاره شکم مامانش😂


    2

    دختر خالم دوسال و نیم داره یه روز لج میکنه میگه من مهد نمیرم،خالمم هرکار میکنه میبینه نه خانم لج کرده با خودش میبردش دانشگاه،
    یه روز رفتن نتیجش میشه با هرروز دانشگاه رفتن
    اوایل ردیف عقب مینشستن بعد دو جلسه گیر میده که حتما ردیف اولم بشینه!بعد از لحظه ای که استاد که میاد شروع میکنه به نت برداری😂
    بعد یه روزم که خالم کلاس نمیره میگه:کلاس نداری؟
    خالم میگه نه!
    میگه دروغ نگو کلاس داری بیا بریم:|
    استادا سرکلاس بهش میگن خانم کوچولو چرا مهد نمیری میگه:من دیگه مهد ترک کردم میام دانشگاه😑


    3

    یادتونه روزا اول استخر؟
    امروز رفتم استخر خلوت بود فین پوشیدم رفتم قسمت عمیق پادشاهی میکردم برا خودم😎
    عین قایق موتوریا ازین سر استخر تا اون سرش بعد مثل قایق موتوریا دور میزدم!😂


    4

    بچه های خالمو اوردیم جشن اون هنرپیشه هه دیر کرد یه اقایی با لباس عروسکی و فرستادن جلو یکم دست بزنه جو عوض شه گرم شه،اقا هنرپیشه نیومد ولی این اقا انواع رقص رفت کلا گرم که هیچ سالن داغ شد،
    آ آ بلرزون آ آ💃💃😂


  • ۱۱ پسندیدم:)
  • ۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۱۳ ارديبهشت ۹۸

    دلم هنوز در کما


    چه اعتنای اندکی
    "سلام
    احوالِ شما"
    سرم تکان که زنده ام
    دلم هنوز در کما


  • ۱۷ پسندیدم:)
  • ۲ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۵ ارديبهشت ۹۸

    شب نوشت


    1
    یعنی هنوز به عمرم مردی ندیدم که بتونه درست از آرایه تمثیل و تشبیه استفاده کنه..
    میان برات مثال بزنن یه چیزایی رو به یه چیزی تشبیه میکنن یا مثال میزنن که میخوای یا خودتو خفه کنی یا اونارو..
    اگر ناتوانی در هر کاری یه نوع نقص حساب میشد 
    باید بهتون میگفتم آقایون در مثال زدن فلج مغزین:|
    #مثال_نزدید_جان_عزیزتان

    2

    بابا یه قانونی داره قانون 5 درصد،
    طبق این قانونش 5%از درامد یا سودشو بطور ثابت تحت هر شرایطی برای کار خیر صدقه میزاره..(جدا از یه سری موارد دیگه)
    بعد این چندوقت که من یه ذره دارم پول در میارم بهم گفته یادت باشه اون قانون 5درصد یادت نره..
    یه حساب سر انگشتی کردم،320 وسیله خریدم، از چندتا مشتری که داشتم رو هم 140تومن گرفتم (میشد بیشتر گرفت مامانم هی میگه دندون گردی نکن😒بزار مشتری شن،منم به حساب اینکه دارم دون میپاشم بهم عادت کنن قبول کردم:|)
    23تومن سر یه کار دیگه ضرر کردم..
    خب اگه 200%درامدمم بابام بهم بده باز تو خرج دانشگاه و غذا میمونم:|
    به بابام میگم الان من بیش از هرکسی مستحق اون5%مازاد بر پول تو جیبیمم:|

    #پولکی


    3

    قبلا بهتون گفته بودم که چه علاقه ای به ظروف مس نقره قلم زنی شده دارم،و تنها چیزیه که اصرار داشتم مامان 5/6تا تیکه اشو بخره برام!
    یبار که مامان میخواست بره یکی ازین فامیلای فضولمون میاد و خودشو میندازه با مامان میرن و مامان قندون میخره..
    چند ماه بعد دختر عمم اومدم خونمون گفت سمیرا جهازات کجان؟
    من:جهاز؟؟؟
    آره کجان میخوام ببینمشون
    من:من جهاز ندارم،کی گفته جهاز دارم؟
    آزاده اون شب مهمونی اومده بودن خونمون همه بودن خیلی تعریف کرد گفت سمیرا جهازاش انقدر خوشکل و گرونن یه قندونش فقط اینجوریه و...😶😑
    من پوکر تو افق محو شدم گفتم باریک الله آزاده😶
    یعنی از یه قندون چی به کجا کشید:|
    #امان_از_آدمای_بیکار_حراف

    4

    چندشب پیش که عروسی دختر همسایه بودو دیروز سومش
    دیشب یه مهمون اومده بودن خونمون من که از مراسم سوم اومده بودم و خسته نشسته بودم یهو پرسید تو درستش کردی؟آفرین..عروسیش خوب بود؟
    گفتم: آره
    گفت بیا بشین کنارم تعریف کن!
    تو دلم گفتم به تو چه!غیر از یکی دوبار دیدنشون چه ارتباطی باهاشون داری؟
    +چیزی ندارم بگم ،خوب بود دیگه!
    _چندتا برادر شوهر داشت چندسالشون بود؟مادرشوهره چی؟
    شاید باورتون نشه خانواده داماد پنجره خونشون روبه روی پنجره اتاق منه!ولی من نه هیچوقت پشت پنجره میرفتم و نه اینارو بعد این همه سال تا مراسم عقد دیده بودم که حتی اسم و سنم بدونم:|
    +3تا نمیدونم😑
    _لباسش چطور بود؟چقدر کادو جمع شد؟
    هرچی فکر کردم هرچی فکر کردم یادم نیومد لباسش چه شکلی بود اصلا دقت نکردم،و هرسوال دیگه ای که پرسید،دیگه خودمم داشتم شک میکردم تو عروسی بودم یانه:|حتی وقتی فاطمه اومده بود درستش کنم تا مامانم نگفت انگشترت قشنگه متوجه انگشتر نشده بودم،یا تا وقتی که سرویسشو نداد تا بپوشم
    دیگه خانم مهمونمون کلافه شده بود گفت:خیلی خب پاشوبرو😶
    احتمالا تو دلشم فحشم داده:|
    #گویا_وی_همیشه_در_هپروت_است
    #مثل_وی_نباشید


  • ۶ پسندیدم:)
  • ۹ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۳ ارديبهشت ۹۸

    روزنوشت

    1

    اگه بگن از اعجابات مربیت بگو،بایدبگم بعد این همه سال ورزش هنوز وقتی یه هفته دیر برم کلاس،😶یعنی یه جاهایی از بدنتون میگیره یا میبنده که فکرشم نمی کنید
    واگه ازم بپرسید از قشنگیای ورزش و تناسب اندام کدومش جداب تره؟قطعا سیکس پک نیست!بلکه اون خط کانال مانند که روی ستون فقرات پشت کمره در اثر تقویت فیله و عضلات کمر تشکیل میشه و از وسط کتف تا پایین کمر معلومه از جذاب تریناست:دی
    خیلی جذابه،شوهر ورزشکاری که اینو داشته باشه چهار هیچ از همه جلوتره😃


    2

    بعد از گذروندن چندروز افسردگی امروز حالم خیلی خوبه الهی شکر😊5ساعتی رو بارفقای13/14ساله گذروندم.. که یکیشون داره مامان میشه💃💃
    و بعد که اومدم فهمیدم برا عروسی شنبه شب دوتا مشتری دارم(دخترای این یکی همسایه) و عروسم 👰میخوادسوم بیاد پیش من تا من درستش کنم(آیکن ذوق😎)دعا کنید خوب دربیان


    3

    پیرامون عروسی دختر همسایه مامان نخود فرنگیاشوخرد کرد تا بزاره تو خونش..
    من خطاب به مامان گفتم:میدونی 5/6سال دیگه من خواستم عروس شم راحتی قرار نیست کلی انواع سبزی خوراکی بزاری،الان با نخود فرنگی غیر استانبولی من هیچی نمیدونم،که استانبولی هم نپختم تاحالا:|
    گفت:اا اگه مادرشوهرتم مثل مادرشوهر فاطمه باشه جرئت داری؟
    منم از اونجایی که خیلی وقته سرسختانه ازین حرکت کثیف فضولی توی خونه اتاق کمد حتی دستشویی خونه تازه عروسا متنفرم(حتی از بوفه چیدنم بیزارم.چه حرکتیه:|کی میخوایم یاد بگیرم اینگه مردم چی دارن به ما ربطی نداره)، و از قبل گفتم نمیزارم کسی دور بیوفته تو خونم شب عروسی..با توجه به اون گفتم مگه من میزارم احدی بخواد یخچال فریزر منو بگرده ببینه من چی دارم؟
    که یهو انگار بابا بد برداشت کرد و با چهره دلخور روکرد به من گفت:
    دیگه این حرف زدی هیچوقت دیگه نمیزنی!
    اگر تو بچه ی من و مامانتی:| باید بفهمی به پدر شوهر مادر شوهر قد پدر مادر خودت حتی بیشتر احترام بزاری اصلا دستشونم ببوسی!اینو مطمئن باش اگه بد مادر شوهرتو پیش شوهرت بگی خودتو خراب کردی!😶
    و اومد بگه شوهرت بز نیست که!
    گفت اون شوهر بزت:| عقل داره میفهمه تو اگه بخوایش برای زندگیت مادرو پدرشم میخوای..و بدون هیچ مرد زندگی ای مادرشو بخاطر زنش کنار نخواهد گذاشت:|
    بعد من کلی به بابا توضیح دادم که منظورم این نبود،بحث شب عروسی و... که خیلیا از قصد به نیت فضولی حتی کمدای عروس داماد میگردن!
    حالا این وسط داداشم گفت خیلی خب من وقتی اومد بز صداش میکنم😒
    حالا بحث بعدی بابا و داداش بود که بابا میگفت میخواستم بگم بز نیست عقل وشعور داره! داداش میگفت نه من دیگه بز صداش میکنم:|
    و در آخر مامانم رد میشد نگاه میکرد میزد زیر خنده میگفت:نخود فرنگی هم نمیخوای، راستی مادر شوهرت چی؟😒😒


  • ۱۲ پسندیدم:)
  • ۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۳۰ فروردين ۹۸