وقتی حالم بده و بغض دارم کسی ازم نباید بخواد تو اون لحظه حرف بزنم..
چون اگه کسی مجبورم کنه..جمله اول باصدای لرزون و بریده بریده میگم اما کلمه اول جمله دوم نشده بغضم میشکنه و هق هق..
اما خب..این بغضا اغلب تلنبار میشن روهم وکسی نمیفهمه..
شاید اینم از غروره..که حتی نزاری مادرت بفهمه دلت گرفته است و بهت نزدیک شه..
یه مدت طولانی دلم میخواست اینجور وقتا کسی بود سرمو میچسبوند به سینش میگفت..سمیرا بسه تو خودت نریز بگو..
اونوقت اشکام گوله گوله میریختن..
ومغزم شروع میکرد این توده مبهم ازبغض دونه دونه مرور کردن و چیزی نمیگذشت که با سمیرای دومی بغضم میشکست و باز هق هق..
هنوز طعم شیرین اولین باری که این حس تجربه کردم یادمه..
محرم همین امسال بود..دیگه نفس کم اوردم مراسم داشتیم رفتم از پله هاپایین میون جمعیت دست فاطمه رو گرفتم اوردم بالا..
لامپ اتاق خاموش کردم خودم جا دادم بغلش..نمیدونم این حس تاحالا تجربه کردید یانه..
من انگار اولین باری بود که صدای قلب کسی رو میشنیدم..
ترسیده بود..خیلی..ازحال خرابم فکر نمیکرد انقد داغون باشم..آخه شیطونه و پرحرفه همیشه منم..
ولی من هنوز سمفونی ریتم تند قلب ترسیدشو با هق هق خودم یادمه..
هربار دلم میگرفت یاداونروز میوفتادم..
میدونید اصلا انگار
اونشب یادم رفته بود چیزی به اسم غرور مانع میشه تا نزارم کسی اشکمو ببینه..
واینروزا که بازم منم و یک سینه بغضای تلنبارشده ای که باید دونه دونه گره کورشونو با هق هق گلوم باز کنم تا باز بشم سمیرا..
اما ایندفعه دلم میخواد داد بکشم..
دلم یه جای امن میخواد تا تنها انقد داد بکشم که مویرگای گلوم پاره شه وگلوم طعم خون بده..
انقدکه تا دوهفته صدام بالا نیاد..
داد بکشم تا اونجا که گره اولین بغض حبس شده باز شه و این بغض پیر بشکنه و من...
قطره قطره بمیرم..
تاباز به دنیا برگردمو بتونم لبخند بزنم
بگم آره زندگی زیباست..
+همین الان یهویی نوشتم:)