۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

۱۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دخترک» ثبت شده است

عشق



عشق گاهی ناخوشایند است و گاهی دلپذیر

مثل سوتِ اشتباهِ داورانِ رشوه گیر



  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۳ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۸ دی ۹۵

    دیروز نوشت:|


  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۲ دی ۹۵

    روزنوشت


    کلاس اول

    استاد موقع حضورغیاب

    _آقای د؟!

    +استادپای باباش شکسته

    _پای باباش شکسته پاخودش که نشکسته:|||

    +ااخب چیزه استاد پای یدک باباشه:|:))


    کلاس بعد


    استاد موقع حضورغیاب

    _آقای د؟!

    +اممم چیزه استاد پای خودش شکسته

    میخواست مثلا مثه صبح نشه:))

    بچه ها:|:))))

    استاد:اا پس حتما بهش بگید برا امتحان بیاد..

    *امتحان کی هست؟!

    _۴روزدیگه..

    +داداش تا اون موقع گچشم خشک نشده که:)))

    درهمین حین یکی وارد کلاس شد.

    آقای د:استاد اجازه هست؟!

    :)))کلاس پاشید از خنده

    +به بووق رفتم:|

    آقای د:داداش شکستگی فقط برای کلاس اول بود.خب با من هماهنگ میکردی:|:))

    تا آخر کلاس یهو یه نفر یادش میوفتاد میخندید کل کلاس میرفت رو هوا:))



    +این همون پستی که میخواستم دیشب بزرام ولی نزاشتم:))

    +عکس همینجوری دیدم خوشم اومد گذاشتم:دی

  • ۱۱ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۳۰ آذر ۹۵

    روزنوشت


    1

    _بچه ها روی یه برگه بی اسم نظرتونو راجع به من بنویسید بدید

    شروع میکنم نوشتن اومدم ازروی شاهکارم عکس بگیرم دیدم استاد داره نگاه میکنه

    بدبخت شدم:دی

    من:ااا آقای ط میشه برگه منو هم بدید..

    برگموگرفت خوند:|

    خب میمون مگه نظرمو راجع به تو نوشتم میخونی:|

    زدزیرخنده

    روآب بخندی:|

    استاد همشو دید اولم برگه منو داد به استاد

    یعنی بووووق 

    هیچی دیگه استادم خوند:|..انا لله و انا الیه راجعون:|

    کلیک کنید

    2

    همیشه ردیف آخر میشینیم 

    من:کاش یکی اینو(بخاری) خاموش کنه:|

    همه پسرا سرشون تو گوشی همیشه ناشنوان:|

    وسط درس

    من خطاب به دوستم:چرا این استاده یه جوری حرف میزنه انگار داره به یه مشت گاو درس میده؟!

    یهو صدای پوزخند آقای ط بلند شد دستشوگذاشته بود جلو دهنش:|:)))

    تا همین نیم ساعت پیش کر بودا:/


    3

    _میشه هزارتومن کرایه تاکسی بهم بدید تا سرچهارراه برم به خط برسم؟!

    مامان:چقد پول میگیری؟مگه تو کارتت پول نیست:|

    من:|

    رفتم دم در از بابا خداحافظی کنم..

    گربه شرک وار زل زدم بهش خندش گرفت دوهزارتومن توجیبش داشت داد به من

    مامان دودقیقه بعد :پول خرد ندارم:|بیا۵تومنی بگیر باقیشو میگیرم ازتا رفتی از دستگاه با کارتت پول بگیر

    من:دی

    دم در خونه

    آقای گ(همسایمون):سلام صبح بخیر کجا میری؟!

    من:تا سرچهارراه برسم به خط دانشگاه با اجازتون

    _نه سوار شو میرسونمت

    شاعر در اینجا میفرمایند:شما خونتون مورچه داره؟!:)))

    نه انصافا فکر کردیداون۷تومن پس میدم؟!:))



  • ۱۱ پسندیدم:)
  • ۱۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۲۸ آذر ۹۵

    سرنوشت


    صدایم میکند..

    بی هیچ حرفی کنارش مینشینم سوالش را میپرسد..

    اخم میکند..دستش را نزدیک صورتم می آورد..کمی ترسیدم..دستش زیر پلک هایم ماند..

    اخمش غلیظ تر شد..اما هیچ نگفت..

    تا ته نگاهش را خواندم..کبودی وگودی زیر چشم هایم خبر از بی خوابی یا گریه میداد

    خودم راعقب کشیدم..

    _چایی بیارم؟

    +آره

    طعنه آنروز هایش یادم هست

    طعم تلخش هنوز قلبم را آزار میدهد

    "چرا همه دنیا باید با تو لج کنن؟!"

    دلم نمیخواهد تنها باشم..ازعواقبش میترسم..دلم میخواهد کسی باشد برایم حرف بزند..

    اما وقتی کسی کنارم هست کلافه میشوم و به اتاقم برمیگردم..

    دیگر حتی گوشم بدهکار تهدید ها و گلایه های مادر هم نیست..

    همان بهتر که سرم گرمه همین ماسماسک باشد..

    میدانی این همان فرایند انکار است..

    تلاش برای انکار..

    بازهم دوره آن دردهای عصبی برگشته..

    آن درد های عصبی دست هایم که دلم میخواهد از شدت درد مزخرفش مشت بکوبم به دیوار..

    اما بزدل تر ازین حرف هاهستم..

    میدانی این دست های ظریف هم تاب این ضربه هارا ندارند..

    میشکنند..

    معده ام باز شمشیر بسته به هر غذایی..

    بازهم نوبت جملات کلیشه ایه "زخم معده میگیری عاقبت.."

    "تو زنده نمیمانی با این وضع"

    "حواست هست داری با خودت چه میکنی"ها رسیده..

    میدانی من هنوز هم با انگیزه زندگی میکردم..

    من هنوزم قوی بودم..

    با هزارم درصد شاد بودم..

    اگر آن "محال"لعنتی بند دلم را پاره نمیکرد

    کمی طول میکشد..تا دوباره دل شکسته ام بااین سرنوشت کنار آید



    +دست نوشته نه!درد نوشته


  • ۱۰ پسندیدم:)
  • ۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۲۶ آذر ۹۵

    just kiddig


    جمعیت جلو در دانشکده وایساده بودیم..همه بودیما میگفتن نریم

    من:یعنی چی؟!صبحم کلاس نرفتیم!همه کلاسارو داریم لغومیکنیم این چه وضعه درس خوندنه؟!!

    همه:|

    یهو بارون گرفت

    _شوخی کردم منکه رفتم:دی

    بازم منهل شد:دی


    +انقد کلاسارو منهل کردیم که میترسم پایان ترم همگی منهل شیم از دانشگاه:)))

    +متن عکس بخونید کامل جالبه:دی


  • ۷ پسندیدم:)
  • ۱۲ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۹ آذر ۹۵

    باران

     

     

    درد دارد همیشه دل کندن،درد دارد تمام پایان ها

    گم شدن در مسیر تنهایى،گریه کردن به حال باران ها

     

    #صنم_نافع

     

    +بعدازچندماه انتظار بالاخره بارون بارید..

    +شاید باورش سخت باشه تو اون هوای سرد از۸صبح تا۳بعدازظهر قدم زدن:)

    ولی نفهمیدم چجوری گذشت..هرچی بود خوب بود خیلی..یه تسکین:)

    +عکس رو هم همین دیروز گرفتیم:)





    دریافت

     

     

     

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۷ آذر ۹۵

    لای کتابات پورچه داره:|


  • ۸ پسندیدم:)
  • ۲۳ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۳ آذر ۹۵

    بغض های پنهان


    این روزها دلم محتاج غریبی است..

    که در فریاد سکوت بیراهه ها..

    جایی درست در بن بست بی کسی..

    مرا دریابد..

    و من را که از فرار ناممکن بن بست ها عاجز مانده ام..

    در آغوش گیرد..

    تا حکم پایان این سکوت تلخ تنهایی..

    باشکستن غرور درچشمانم همراه شود..

    غرور ترک خورده ای که مدت هاست در انتظار فروریختن است..

    ورهگذری که غرق درسکوت..بی هیچ کلامی..وحتی زخم زبانی.. مرا در آغوشش نوازش کند..

    آخ دلم چه کودک شده ای..

     چه سر دل هایمان آورد دنیا..

    بی صدا..ذره ذره کنار کسانی که عاشقانه دوستشان داریم..

    جان میدهیم..پر پر میشویم..

    آه ای شهر غم زده..

    از کجای این خراب شده بغض های پنهان شروع شد؟!

    نفرین بر فاصله ی آغوش تا آغوش وغربت بی کران دل ها..

    اینجا..

    در بن بست بی کسی ها..

    میان هق هق بی صدای دلم..

    و نبض احساسی که کند میزند..

    کاش..کاش قبل از جان دادن...

    مرا دریابی..



    +آدم گاهی دلش میخواد بعضی دست نوشته هاشو چندباره بخونه..ببخشید اگه تکراریه..





  • ۹ پسندیدم:)
  • ۹ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۲۸ آبان ۹۵

    #سرویس شد:|


    گیج ندیدید ملت!!

    کلوچه رو فوت کردم چاییمو یه جا دادم بالا:|

    چقد ناشکرید آخه؟!:|

    آخه تا کی؟!

    حتما باید دهنتون سرویس شه؟!:|


    #نفس کششش

    #فوت کن فوت!

    #حسن خطرناکه حسن

  • ۱۲ پسندیدم:)
  • ۱۵ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۲۶ آبان ۹۵