1
اومد تا موهاشو برا تولد درست کنم..
چشمش افتاد به عکس 4/5سالگیم...گفت اون موقع ها همه انقدر دوست داشتن
هیچی نگفتم خودش به حرف خودش ایراد گرفت،اون موقع ها..الان هستی اون موقع ها بیشتر.اهمیت ندادم
(توی یه بازه ی زمانی به دنیا اومدم که بدجور توچشم وعزیز بودم)
گوشیمو برداشت عکسامو نکاه کرد
_من یبار ندیدم تو از ته دل بخندی
+چی؟
_میگم ندیدم از ته دل بخندی،فقط درحد لبخند،افسرده ای انگار!
+نه اتفاقا خیلیم خوبم،اره عموما همه جا میگن یه دختر آرومی که فقط لبخند میزنی
_آره دقیقا میخواستم همینو بگم،درسکوت با یه لبخند همیشگی
2
امروز فقط متلک و گوش و کنایه های آبدار شنیدم!
آستانه صبرم تا کجاست نمیدونم!:)ناراحت نیستم اما دلم میخواد بشورم افتاب کنم چندتاشونو حداقل تا دیگه وقتی ازشون نظر نخواستن دخالت بیجا نکنن
مامان میگه دنیای آدم بزرگا همینه اهمیت نده ولی تو اخلاقات خیلی تنده..خیلی رک و تند حرف میزنی این بده!
میگم:دست خودم نیست،به خدا من این نبودم اما وقتی دورم یه مشت بیشعوره که مهربون باشی میخوان هرغلطی بکنن و هر نظری بدن تو زندگیت اخلاقم این میشه!والا کیو دیدی که خوب باشه و من بد برخوردکنم؟
هرچند که میدونم تند رفتارم،با بعضیا که لیاقتشون همینه!ولی خب برا خودمم سخت میشه،میدونم
3
مربی آرایشگاهم آدم رک و قاطعیه و اصلا اهل رو دادن به احدی نیست،بچه هایی که باهاش کار کردن میدونن اما این سری توی پیام برا مادرم نوشته بود که بهتون تبریک میگم بابت داشتن دختری مثل سمیرا،شما مادر نمونه ای هستین
مربی باشگاهمم همین نظر بهم داره،میدونم بهم اعتماد داره
اولش خیلی خوشم اومد دروغ چرا،اما بعدش یاد آدما و رسمشون افتادم هیچ حسی نداشتم
4
قوی باشین،وقتتونو قدر بدونین!برای خودتون و مادر و پدرتون وقت بزارید،فقط به همین دونفر بها بدید،حتی اگه زور گفتن،انقدر بهشون بدهکاریم که همه عمرم زور بگن بهمون و خدمت کنیم بهشون کمه!اینو دیروز فهمیدم
وحالم از خودم بهم خورد،ازینکه این همه بدهکارم بهشونو با این حال کمک نمیدم همه جوره!
قوی باشین واسه ی خودتون کسی بشید،تنها کسی که زمین بخورین زمین میخورن و بالا برین بالا میرن از شادی مادر و پدرن،بقیه فقط منتظرن بهونه بدید بهشون دهن باز کنن!
5
سرمون به زندگی خودمون باشه،تو زندگی بقیه سرک نکشیم،نظرم ندیم تا ازمون نظر نخواستن!