۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

۱۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دخترک» ثبت شده است

مرنجان



مرنجان دلم را که این مرغ وحشی

ز بامی که برخواست مشکل نشیند



دلم برای این آهنگ تنگ شده بود:)







  • ۱۱ پسندیدم:)
  • ۲۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۹ دی ۹۶

    روزنوشت

    1

    راجع به تناسخ حرف میزنن

    میگه میگن ممکن روح توی کالبد حیوان بره..

    میگم باورندارم..ولی اگه بود شک نکن خیلیا  قبلا گاو بودن:/


    2

    امروز پایان کلاس رفتم پیش استاد پیرو فرزانمون(همون فسیل)سوال پرسیدم ازش..

    کتاب گرفت یه نگاه انداخت بست داد دستم کیفشو جمع کرد رفت:|


    3

    باز هم کلاس تفسیر بازم من حوصله ندارم..

    امروز تالار یادواره شهداست و من سر کلاس 

    حذفیات نمیگه تا دوهفته دیگه بکشونمون کلاس

    بترس ازدعای دانشجو بترس!


    4

    قال بهارنارنج علیهاسلام :

    تو چه دانی که هرزنامه ها پر از کامنت هاییست که فرستنده هایشان گمان میکردند زرنگی کرده اند!

    وبیان زرنگ تر است


    +۴۰۰مین پست منتشر شده:)

  • ۸ پسندیدم:)
  • ۹ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۲۹ آذر ۹۶

    قبر


    مدت هاست شاید سالیانیه که یه آرزو دارم..

    اونم اینه که قبل از مردنم به قبر برم..

    هفته ای دو هفته اصلا ماهی یکبار میشد تا توی یک قبر ساعتی دراز بکشم..

    میدونید بنظرم آرامش بخش..

    وقتی که دلت از دنیا گرفت..

    وقتی گره خورد تو کارات و به هر دری زدی بسته بود..

    وقتی آدما ازارت دادن به ناحق و رنجوندنت..

    وقتی نمیدونستی کدوم کار درسته..

    بری اونجا...

    دراز بکشی..آروم میشی..

    اونوقت که میفهمی چی خوبه چی بده..

    میفهمی کجا اشتباه رفتی و کجا باید میرفتی و نرفتی..

    دلت باز میشه از ادما..

    چون یادت میوفته دیریازود گذرت به همین خونه میوفته شاید امروز شاید فرداها..

    میدونید..

    خیلی دلم میخواست..

    میشد برم بخوابم توی قبر فکر کنم اروم شم برای خودم دعا بخونم..

    ولی نمیشه..

    دلیل اصلیش اینه من دخترم..

    وخیلی دلایل دیگه که باز برمیگرده به دختر بودنم:)

    چه خوب میشه ولی اگر میشد..


    :)

    Photo is kodeman@azin sobata

  • ۱۲ پسندیدم:)
  • ۱۵ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۲۳ آذر ۹۶

    روزنوشت


    1

    دوروز پیش با یکی از دوستان داشتیم در عالم مکاشفات غرق میزدیم..

    بسی حال معنوی پیدا کرده بودیم..

    بحث جدی هردو تو حس که این دوستمون میخواست بنویسه چشم بصیرت..

    زد و نوشت پشم بصیرت!

    :)))

    یعنی علنا پاشیدیم..

    درنظر بگیر پشم سیاه از نوع بصیرت:دی


    2

    وقتی بهارنارنج در خانه ورزش میکند..

    +من میتوانم من می توانم..

    ۳۰ثانیه بعد

    +من میتوانم من میتوانم

    صدای گاپ می آید همه بیرون میپرند

    +من دهنم سرویس شد دیگر نمیتوانم:|


    3

    و وقتی مجبورم صندلی شاگرد ون بشینم مصیبت دارم..

    از سردر اومدم گفتم اقا ازادی یه دختره پرید سوار شد و من مجبور شدم جلو بشینم..

    راننده خواست سوار شه که من کیفمو انداختم رو صندلیش:|

    اومدم سوار ش دیدم باز نمیتونم..

    گفتم ببخشید..گوشیمم گذاشتم رو صندلیش,

    راننده ام حیرون نگاهم میکرد..

    حالا مونده بودم خودمو جمع کنم سوار شم,یا چادرمو جمع کنم:|

    خلاصه بعد از کلی بنده جلوس فرمودم و گذاشتم راننده بیچارم بشینه که همون دختر گفت اقا من مشکلی پیش اومده کنسل باید پیاده شم

    من:|

    راننده:/

  • ۸ پسندیدم:)
  • ۱۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۲۱ آذر ۹۶

    روزنوشت یک بهارنارنج خسته


    1

    دعای خوبی نیست..شایدم کار درستی نیست..

    ولی خدا از سر اونایی که باجون ادما بازی میکنن نگذره..

    از سر بعضی ازین دکترا!!

    با این حال وضع همین مونده بود با تجویز داروی اشتباهی یه ابله مسموم شم!

    توقهی نمیشه داشت دکتری که دیرمیاد برای فقط رد کردن مریضا پنج دقیقه هم وقت نمیزاره و اونوقت دارویی مینویسه که ربطی به بیماریش نداره!



    2

    هنوز که هنوزه با دیدن سریال جومونگ یاداون نابغه هایی میوفتم که عاشق سوسانو شدن.ومیخواستن باهاش ازدواج کنن..

    واونایی که اصرار داشتن اسم بچشونو بزارن سوسانو..

    واقعا فازشون چی بود؟تا این حد ...؟؟!


    3

    امروز از صبح باوجود این مسمویت همش سرپا بودم و درحال تحرک..

    وهی از شدت سردردو سرگیجه سرمو فشارمیدادم 

    بماند که اسید معدم اومد تو دهنم ..وتمام مدت دهنم مزه تلخ زهرمار میداد

    خستم(جسمی)

    واقعا دیگه نمیکشم(جسمی)

    خوابم میاد ولی انقدر خسته و سردردم که خوابم نمیبره فعلا


    ازلحاظ روحی خوبما جسمم داغونه:دی

  • ۱۱ پسندیدم:)
  • ۲۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۱۴ آذر ۹۶

    روزنوشت



    1

    چندوقتیه کنار دوستام میخوام شکلاتی چیزی رو ازکیفم بیارم بیرون بخورم میگم:فلانی,ببین این شکلات تلخه!شکلات تلخ میدونی یعنی چی؟

    یعنی میزاری دهنت همش تلخ ویه ترکیب ریزشوروترشم داره!

    تلخ تلخ!خوشت نمیاد نخور.ولی اگر بخوری بگی اه این چی بود چرا انقدر تلخه و...میزنم فکتو میارم پایین:|


    یعنی انقدرکه دوستام دستم شکلات دلستر و...تلخ دیدن پرسیدم میخورین تلخه ها گفتن اره بعد میخورن میگن اه این چی بود چرا انقدر تلخه؟حالم بدشد مزه زهرمار میده:|مجبورم اینجوری برخورد کنم باهاشون!



    2

    رفتیم خونه مادربزرگ میگه چرا امروز فلانی نیومد؟

    بابا:گفت سرماخورده

    _الان یه هفته شد دیگه ای بابا..این کره ای ها هستن,ایناخیلی خوبن! یکی بخوری خوب میشی..چی چی کره ای بودن استم کره ای!؟

    بابا@_@

    من:مادربزرگ منظورت کدیین؟؟استامینیفون کدیین؟

    _آره اره خودشه

    =))))



    3

    چقدربه هوای امروز میاد بارون بباره..

    چه شاعرانه-_^

    البته الان بیرون نمیتونم ببینم پرده ها رو نکشیده هنوز کسی:|

  • ۸ پسندیدم:)
  • ۱۷ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۲۹ آبان ۹۶

    غرق


    ما بدون آب هم بار ها غرق شدیم..

    در روز ها،

    در دقیقه ها،

    در رویاها،

    در شعر ها،

    در پیاده رو ها،

    می دانی؟!

    مشکل از دریاها شروع شد..

    وبه خشکی ها نشت کرد..


    #بابک_زمانی



  • ۱۰ پسندیدم:)
  • ۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۲۸ آبان ۹۶

    روزنوشت

    1

    از باشگاه اومدیم به مامان گفتم رضایت بده ساندویچ بگیرم..بعداز کلی شرط گذاشتن سرشستن ظرفا ودرست کردن ناهار رفت برام بگیره..

    تامامان با ساندویچ اومد صندلی راننده دادم عقب وبجای پیاده شدن وبعد نشستن روی صندلی کمک راننده.مستقیما پریدم اونطرف تا مامان برونه من بخورم:دی

    ظرف کمتراز ۵دقیقه کل ساندویچ بلعیدم..وهرچی مامان گفت برامنم بزار بادهن پر میگفتم نه برات خوب نیست.چرب ضرر داره:/

    پشت چراغ قرمز مامان زل زد به من و زد زیر خنده و تا دم در خونه این جمله تکرار کرد:

    خیلی باحالی سمیرا خیلی بامزه ای میدونستی؟:)))


    2

    عاغا دلم یه ماشین با سیستم صوتی قوی میخواد که اهنگ معشوق پازل بند و حمید هیراد بزارم صداشم تا اخر زیاد کنم و بگم..

    دل ای دل ای..دل دل دل دل ای دل ای:/


    3

    هفته پیش دانشگاه سخنرانی خانم فردوسی بود..قسمت اخر پرسش پاسخ بود..

    سوالات :چجور علاقه خودمونو ابراز کنیم؟

    از پسری خوشم اومده چه کنم؟

    رابطه دوطرفه داریم و...

    کم کم داشت حالمان بهم میخورد ازین سوالات مزخرف که ازشدت گرسنگی رفتم ناهار..و قشنگ یه نصفه نون ظرف پنج دقیقه خوردم وبالقمه اخر میگفتم برم سلف آزاد اگرغذاش خوب بود بازم بخورم:|

    والا علاقه چیه؟

    تا ترم هفت و هشت وقت عاشق شدن هست..عاشق یه مشت دانشجوی بیکارمیشید ازکجا بیاره هزینه کنه براتون هان؟نه میخوام بدونم:/

    جمعش کنید باو:/



  • ۷ پسندیدم:)
  • ۱۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۲۰ آبان ۹۶

    خدا پا داره؟؟



    مادرم خاطرات را ورق میزند..

    خطاب به خواهرش میگوید..

    یکی از سوالات همیشگی سمیرا که کلافه یمان کرده بود این بود:

    خدا پا داره؟خدا چجوری رو دیوار راه میره؟؟

    دست بردار هم نبود..

    ..

    میبینی خدا؟؟همیشه همینطور بود..

    همیشه خواستم برای خاطر دلم هم که شده پایت را به میان داستان بکشم..

    هربار خواستم تو پا درمیانی کنی!

    من بندگی نکردم اما دلم میگفت تو خدایی میکنی!

    وامروز که همه دنیا حبس شده برایم..

    پر پروازم شکسته..

    پای دلم لنگ است..

    به یاد همان کودک خاطره ها پیش خودم میگویم..

    خــــــــــــــدا پـا دارد؟؟



    +دلخورم ازینکه بیشتر از دوماهه هر پنجشنبه میخوام برم گلزار وهربار نمیزارن وبرنامه میچینن و بعد معطل میکنن و این موقع که میشه برنامشونو کنسل میکنن!

    +واقعا دل و دماغ پاسخ دادن به کامنت نیست..ببخشایید دوستان:)


  • ۵ پسندیدم:)
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۱۱ آبان ۹۶

    حوصله


    شهری از درد دلم حوصله اش سر رفته

    دردم از حوصله ی جمع فراتر رفته...




  • ۵ پسندیدم:)
  • ۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۱۱ آبان ۹۶