۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

گپ شبونه

 

شمارو نمی دونم ولی من هرچی که بیشتر میگذره از نزدیک شدن به آدما بیشتر پرهیز میکنم

همه آدمایی که منو میشناسن میدونن روی قضیه حریم شخصی خیلی حساسم

و آدمیم که به کسی نزدیک نمیشم زیاد، پذیرفتن و اعتماد کردن به آدما برام زمان بره

هر آدمی برام یه حدودی داره و این حدود فراتر بره برام آزاردهنده است.

مثلا اگه دوست 14سالم منو توی تولد یکسالگی دخترش دعوت کنه که خانوادش هستن من جایی برای خودم دراون جمع نمیبینم

و بجای رفتن و معذب بودن این دعوت رد میکنم خیلی ها اینجوری نیستن. غریبگی نمیکنن از خودشون و زندگیشون حرف میزنن همه جا.

آدمای خوشین مثلا باهاشون آرایشگر سر کوچه هم بری و یه سر نخ بده که مثلا ایشون دختر عمومه، طرف میگه عمو فلانیت؟

یا سبزی فروشی میری مغازه داره اسم شوهرشو با اسم کوچیک صدا میزنه و حالشو میپرسه

راحتن، ولی برای من این چیزا پذیرفتنی نیست، یجورایی خیلی وصله ناجوریه

حتی اگه دوست 14/15سالم بخواد فراتر از حدش مکرر اظهار نظر کنه تو زندگیم بهش این هشدار میدم که نیازی به نظراتش ندارم،و زمانی که راهنمایی بخوام ازت خواهم پرسید اما اینکه رژه بری رو اعصابم نه!خلاصه اینکه یکی تو زندگیم بخواد سرک بکشه سریع وارد گارد دفاعی میشم

داشتم میگفتم

از آدما دور تر میشم این چند وقت تجربیات عجیبی از آدمهایی که من با وجود این شخصیتم اونهارو دوست میدونم تجربه کردم

بیاین روراست باشم بعضیا خیلی خاله زنکن!

بابام یه وقتایی یکی یه رفتار بدی داره یکم آروم که میشه میگه خدا دست فلانی رو هم بگیره

اونوقت من همیشه میگم خدا دستمونو بگیره ولی دممونم کوتاه کنه!

دروغ چرا هممون یه روباه درون داریم، همونقدر مکار همونقدر دغل باز همونقدر خودخواه، مثل روباه میخوایم کلاه بزاریم سر هم، مثل روباه به حقمون قانع نیستیم و گاهی بدجنسیم(میدونستید روباه وقتی وارد لونه مرغا می شه تا میتونه میکشه ولی فقط یه دونه رو میبره؟)

یه دیالوگ جالب توی فیلم Lord of War بود که به برادرش میگفت

چرا نوشتی مراقب سگ باشید توکه سگ نداری؟

_این هشدار برای خودمه که مواظب سگ درونم باشم، مثل یه سگ وحشی به دیگران حمله نکنم میدونی یادم میندازه انسان باشم

+مگه سگ بودن جزئی از انسان بودن نیست؟

 

+خیلی یهویی نوشتم رسیدم آخرش

  • ۶ پسندیدم:)
  • ۱۰ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۱۵ تیر ۹۹

    شب نوشت سوسکی

     

    یه چندوقت بود از چاه سرویس بهداشتی یه نوع سوسک میومد بالا ازین سوسک فاضلابای زشت با این تفاوت که این لعنتیا انگار نسخه ارتقا داده شدشون بودن

    از هر سطح صافی بالا میومدن و انگار آب شش داشتن، کاری که انجام میدادیم این بود به محض ورود اول همه جارو چک می کردیم امشب داشتم میگفتم ادم به درودیوارم دیگه نمیتونه اعتماد کنه سوسکم سوسکا قدیم روزمین بودن فقط...

    که دیدم بالای سرم روی در نشسته

    سریع خارج شدم و رفتم واحد بالا به داداش هم گفتم سوسکه کجاست اونم نره(اونم میترسه😁)

    اومدم پایین مسواک در دهن تو اینستا می چرخیدم که دیدم یه چیزی تو هوا میگه

    وییییییژ و تقی خورد رو زمین

    (الان که دارم مینویسم سر جام دراز کشیدم شونم از تو موهام لیز خورد افتاد پایین زهرم ترکید:|)

    داشتم میگفتم، فهمیدم سوسکه آبپشن جدیدتریم داره اونم بال!

    بدو بدو رفتم بالا دم اتاق داداش تند تند در زدن( داشت میومددرو باز کنه گفت وای به حالت الکی اومده باشی)

    شرایط کاملا بحرانی توضیح دادم دوتایی بدو اومدیم پایین.نشون داداشم دادم سوسک رو خودم برگشتم توچهارچوب در که اگه پرید من فرار کنم  (دقیقا همینطور خواهریم😐)

    داداش چشاشو بست نفس عمیق کشید منم تند تند میگفتم یا خدا یا خدا یا خدا😓😐

    خلاصه که شروع شد

    رفت زیر مبلا مبلارو چپ کردیم(من همونجا تو چهارچوب در بودم البته) نبود

    داداش تو چشام زل زد گفت:باید شبی پیداش کنیم

    منم گفتم آره وگرنه دوتایی باید بریم بالا بخوابیم😑(از ترس)

    کلا خونه رو ریختیم وسط تا پیداش کردیم. بعد کلی هدف گیری اشتباه داداش بالاخره اومد وسط فرش

    و داداش شروع کرد با جارو زدن

    داداش میزد اون باز تکون میخورد

    میزد اون میچرخید

    میزد اون غلت میزد

    اینجا بود که دوتایی زدیم زیر خنده

    که مامان بیدار شد اومد گفت چی شده؟ بعد با چندتا فحش مورد عنایت مارو قرار داد رفت:|

    خدا رحم کنه صبح بابت بد خواب شدن آسفالت نشیم😐

    سوسکه رو تا کلشو نکند باز تکون میخورد. داداش یکم روش مایع ظرف شوییم ریخت(نمیدونم چرا)

    بعد راضی شدیم بندازیمش آشغالی😐

     

  • ۸ پسندیدم:)
  • ۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۴ تیر ۹۹

    دوست داشتن

    داشتن آدم هایی که تو زندگی ما رو برای خودمون دوست داشته باشن برکته...
    اینکه توی چشمای کسی زمزمه ی بی قرار عشق رو ببینی
    اینکه کسی باشه که دست روحت رو بگیره و گرمی محبت رو بشونه توی قلبت،
    این دوست داشتن و دوست داشته شدن برکته!
    نتیجه اش اینه که هرروز خودت رو بیشتر دوست داری
    جوان تر میشی
    حتی تو نگاه خودتم زیباتر بنظر میای
    میدونی داشتن کسی که با حضورش خودت رو دوست داشته باشی بزرگ ترین برکت دوست داشتنه
    بزارید روراست باشم..
    این دوست داشتن ها همینقدر که برکت داره برای شکستن هم قدرت داره..
    همینطور که در برابر ناملایمات زندگی شکست ناپذیرت میکنه در برابر خودش آسیب پذیر میشی،
    و اگه اون روی شکننده دوست داشتن بیاد اونوقت خدا نکنه چشمت به خودت توی ایینه بیفته..
    یک جنگجوی مغلوب می‌بینی که تو چشمات زل زده و از نگاهش خشم می باره، عجیب هم سر جنگ داره.
    اونوقت با یک من عسل هم نمی‌شه تلخی اخم ها را کنار زد و این کام تلخ رو شیرین کرد...
    میدونید دوست داشتن یعنی حسی که می‌تونه تورو به اوج برسونه یا حسابی زمینگیرت کنه

     

    +اونجا که میگه دردم از یاراست و درمان نیز هم منظورش دقیقا همینه:)

  • ۱۶ پسندیدم:)
  • ۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۱ تیر ۹۹

    روزنوشت

    1

    من یه قانون دارم واسه هرچیزی که دارم برا غذا یا آشپزی خرد میکنم اونم اینه: تا هرجا حال داشتی خرد کن نداشتی خودت بخور:|
    فرق نداره چی باشه کرفس هویج کلم فلفل دلمه ای پیاز
    دیگه چی باشه قابل خوردن نباشه به عنوان ماسک میزنم به پوستم

     

    2

    آقا من امروزم گروه ها رو اشتباهی گرفتم تو گروه جدی ترین و قاطع ترین استادمون در جواب یکی از بچه ها گفتم:"چقدر امروز مزخرف بود فقط برام جالب اونایی بود ناز اوردن نیومدن تو گروه کلاسی بعدم منت داشتن که ما خبر نداشتیم استادم که میگه به من پیام بدید قبلش پیام میدیم اونوقت میبینیم همه تکراری شدن آخرش."
    خدا خیری به دوستان همیشه در صحنه بده که با زنگ پیام وویس میان و بهت میگن گروه اشتباه زدی:|
    تازه دمشون گرم اومدن کلی پیام الکی دادن که نوتیفیکشن اون پیامه بره منم ضمن چک کردن اینکه گروه بچه هاست نوشتم:
    اقا دمتون گرم ان شاءالله تو گند زدناتون جبران کنم
    +سمیرا تو ساکت شو لطفا😄

     

    3

    این چندوقت هرکی به من میگه چه خبر در جوابش میگم:

    مشق

    مشق

    مشق:|

    (عقده های یک ترم 8ای)

  • ۱۱ پسندیدم:)
  • ۱۳ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۲۰ خرداد ۹۹

    هرچه در خاطرم آید، تو از آن خوب تری

    یه وقتایی دلم خیلی میگیره...
    یه وقتایی انقدر بهم میریزم که فکر می‌کنم اوضاع واقعا خرابه، یه وقتایی انگار نا امید میشم.
    ولی میدونی همیشه سعی میکنم مچ خودمو بگیرم و به خودم نهیب بزنم که تو وصلی به خدا!

    که تو بنده خدایی و خدا مواظب تو!
    به خودم یادآوری می کنم که به چنین قدرت عظیمی وصلم و خدا برای من کافیه
    به خودم یادآوری می کنم که من در سایه قدرت و عظمت خدا هر کار و چیزی که بخوام رو میتونم انجام بدم و داشته باشم
    سعی می کنم به داشته هایی که خدا بهم داده فکر کنم شکرگزار باشم
    میدونید خدا چقدر توی قرآن بهمون گفته که باید شکرگزار نعمت ها باشیم؟
    آنجا که پیامبری در قرآن می‌فرماید و خدا این نعمت‌ها را به من اعطا گرداند تامرا بیازماید که آیا از زمره شکرگزاران هستم یا نه
    تا حالا دقت کردین چقدر توی قرآن گفته شده:
    افلا یشکرون؟
    لعکم تشکرون
    فلولا تشکرون
    فهل انتم تشکرون
    لعلکم یشکرون.

  • ۱۲ پسندیدم:)
  • ۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۱۶ خرداد ۹۹

    روزنوشت

     

    1

    دیروز روز ته تغاریا بود

    داداشم گفت روز منم هست من ته تغاریم

    گفتم چی؟؟؟؟ ما مگه به تغارم رسیدیم که تو بخوای تهش باشی؟:|

     

    2

    بابام یه دوستی داشت مدلش اینجوری بود که امشب می رفتی خونش فرداشب میومد خونت🙄

    این اقا از همسرش جدا شد و با یه خانم دیگه ازدواج کرد بعد نمیدونم چی شد مامان شماره خانم جدید رو اومد سیو کنه برداشت گفت: اااا چه جالب شما هم مهدیه اید؟؟(اسم خانم قبلی هم مهدیه بود:|)

    هنوز یادم میاد خندم میگیره

     

    3

    داشتم اتاق داداشم تمیز میکردم گفت مامان میدونی چیه؟ خواهر خیلییییییی خوبه

    ولی ازون بهتر میدونی کیه؟

    خواستگار خواهره که باعث ایجاد انگیزه در خواهر میشه و میاد اتاق برادر رو تمیز میکنه:|

     

  • ۱۶ پسندیدم:)
  • ۱۲ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۵ خرداد ۹۹

    زور بازوی عشق

    هرچه فکرش را می‌کنم میبینم برای این حجم از درماندگی برنامه ریزی نکرده بودم

    تسکینی کنار نگذاشته بودم، حسابش را نمیکردم غمی این چنین خواب را از چشمانم بگیرد

    چشم هایم را میبندم...

    چشم هایم را باز میکنم، از کی شب ها انقدر بی رحم شده اند؟

    به گمانم آدم از تنها چیزی که در خودش خبر ندارد همین است:

    زور بازوی عشق در نابودی اش..

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۴ خرداد ۹۹

    معرفی کنید

     

    بیایید درمورد کتاب های قشنگی که خوندید باهام حرف بزنید

    مفید ترین و آموزنده نرین کتابی که خوندید

     

    ترجیحا رمان نباشه

  • ۸ پسندیدم:)
  • ۱۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۲۸ ارديبهشت ۹۹

    مرا خراب مپسند بسازم...

     

    خدایا مارو اینجوری نپسند.

    خدایا مارو به حال خودمون نزار..

    مگه نه که یه جوی آب کثیف بریزه به دریا زلال میشه.. دریا که وسط اون همه زلالی نمیزاره کثیف بمونه..

    حل میشن زلال میشه..

    خدا تو که خودت دریارو آفریدی..

    خدایا گدا در خونه یه آدم بزرگ میره بهش نمیگن تو حقیری برو..

    انفاقا هرچی حقیرتر محتاج تر شکسته تر باشه بیشتر بهش میبخشن...

    خدایا مارو ببین...

  • ۱۵ پسندیدم:)
  • ۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۲۴ ارديبهشت ۹۹

    عشق در روزگار کرونا

    نه که خیال کنی آدم جا زدن باشم! نه.
    من فقط ترسیده ام، نگرانم!
    دلم گرفته و حس میکنم جای من کاکتوس کوچکی ست کنج خانه، خارج از دید همه... کاکتوسی که خودش می ترسد رنج خارهایش کسی را برنجاند..
    همیشه اینطور نیست! خیلی وقت ها دست می اندازم زیر بازوی خودم. خودم را بلند میکنم از زمین. گرد غم را از لباسم میتکانم، به چشم هایم لبخند میزنم...
    میفرستمش پی دیوانگی، پی دلدادگی، پی عاشقی
    پارچه متر میکنم تا لباسی برای آمدنت بدوزم
    صندل میخرم برای راه رفتن کنارت
    کتاب دست میگیرم برای حال بهتر
    گاهی اما دست می اندازم بلندش کنم نمی‌شود، عاقبت کنار خودم می نشینم. دلگیر، دلشکسته، پر از شکوه، تلخ، تلخ...
    آخر عشق در روزگار کرونا این روز ها را هم دارد..
    هربار که مادر کم طاقت میشود و میگوید: "اگر حداقل اینجا بودند تکلیفتان تا الان معلوم شده بود" دلم می گیرد.
    میترسم این فاصله گذاری های غیر اجتماعی.... بگذریم!
    مرا ببین.. به من نگو آرام باش، نگو نگران نباش من مدت هاست قوی بوده ام. از من بپرس خوبی تا بگویم نه، نیستم!
    اما نپرس چرا. تو مرا بخوان، بلدم باش،بفهم مرا، تو آرامم کن، آرامم کن!

     

    +موقع افطار و اون لحظات به یاد ماهم باشید:)

  • ۱۳ پسندیدم:)
  • ۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۲۰ ارديبهشت ۹۹