شمارو نمی دونم ولی من هرچی که بیشتر میگذره از نزدیک شدن به آدما بیشتر پرهیز میکنم
همه آدمایی که منو میشناسن میدونن روی قضیه حریم شخصی خیلی حساسم
و آدمیم که به کسی نزدیک نمیشم زیاد، پذیرفتن و اعتماد کردن به آدما برام زمان بره
هر آدمی برام یه حدودی داره و این حدود فراتر بره برام آزاردهنده است.
مثلا اگه دوست 14سالم منو توی تولد یکسالگی دخترش دعوت کنه که خانوادش هستن من جایی برای خودم دراون جمع نمیبینم
و بجای رفتن و معذب بودن این دعوت رد میکنم خیلی ها اینجوری نیستن. غریبگی نمیکنن از خودشون و زندگیشون حرف میزنن همه جا.
آدمای خوشین مثلا باهاشون آرایشگر سر کوچه هم بری و یه سر نخ بده که مثلا ایشون دختر عمومه، طرف میگه عمو فلانیت؟
یا سبزی فروشی میری مغازه داره اسم شوهرشو با اسم کوچیک صدا میزنه و حالشو میپرسه
راحتن، ولی برای من این چیزا پذیرفتنی نیست، یجورایی خیلی وصله ناجوریه
حتی اگه دوست 14/15سالم بخواد فراتر از حدش مکرر اظهار نظر کنه تو زندگیم بهش این هشدار میدم که نیازی به نظراتش ندارم،و زمانی که راهنمایی بخوام ازت خواهم پرسید اما اینکه رژه بری رو اعصابم نه!خلاصه اینکه یکی تو زندگیم بخواد سرک بکشه سریع وارد گارد دفاعی میشم
داشتم میگفتم
از آدما دور تر میشم این چند وقت تجربیات عجیبی از آدمهایی که من با وجود این شخصیتم اونهارو دوست میدونم تجربه کردم
بیاین روراست باشم بعضیا خیلی خاله زنکن!
بابام یه وقتایی یکی یه رفتار بدی داره یکم آروم که میشه میگه خدا دست فلانی رو هم بگیره
اونوقت من همیشه میگم خدا دستمونو بگیره ولی دممونم کوتاه کنه!
دروغ چرا هممون یه روباه درون داریم، همونقدر مکار همونقدر دغل باز همونقدر خودخواه، مثل روباه میخوایم کلاه بزاریم سر هم، مثل روباه به حقمون قانع نیستیم و گاهی بدجنسیم(میدونستید روباه وقتی وارد لونه مرغا می شه تا میتونه میکشه ولی فقط یه دونه رو میبره؟)
یه دیالوگ جالب توی فیلم Lord of War بود که به برادرش میگفت
چرا نوشتی مراقب سگ باشید توکه سگ نداری؟
_این هشدار برای خودمه که مواظب سگ درونم باشم، مثل یه سگ وحشی به دیگران حمله نکنم میدونی یادم میندازه انسان باشم
+مگه سگ بودن جزئی از انسان بودن نیست؟
+خیلی یهویی نوشتم رسیدم آخرش