۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

همین

 

درحالی که با یه حس سرماخوردگی خفیف که امیدوارم برام مشکل ساز نشه نشستم و ستاره های روشن رو نگاه میکنم کشیده میشم به دو سه یا چهار سال پیش بیان..

حس و حال و هوای دوستامون، داستان هامون..

میدونی یاد چی افتادم..

یاد قدیمای خونه ی مادربزرگ دور هم جمع بودنا، زمستونا لباس گرم پوشیدن و چسبیدن به بخاری و چراغ نفتی، به باهم خوش بودنا..

به سردی اتاق آخری خونه ی بی بی که به هوای بازی های سه چهارنفره گرم می‌شدیم...

به استراحت دم ظهر بزرگ ترا و مای خستگی ناپذیری که توی سایه ی درخت توت مینشستیم و حرف می‌زدیم و میخندیدیم تا اهل خونه از شیطنت ما در امان باشن!

میدونید اون روزا رو خوب یادمه با خودم میگفتم همیشه این جمع رو دلم میخواد، مگه میشه یه روز دیگه دلم نخواد؟

الان ولی خونه ی مادربزرگ همه فصلش پاییزه.. همیشه خلوته و اینبار همه اهل خونه استراحت میکنن.. البته اهل که چه عرض کنم دو سه نفری که هستیم. خیلی وقتا مامان و بابا میرن و من بهونه میارم تا نرم..

اون روزا خونه رو روی سرمون میزاشتیم و سرحال تر برمیگشتیم، این روزا اما ماهی یکبار هم اگر بریم بخشیش رو خوابیم و خسته تر از قبل با خستگی راه برمیگردیم...

آدم هایی که یکی رفتن و وبلاگ هایی که مثل خونه های روستایی اهالیش رفتن شهر و خالی موندن.. و نوه هایی که بزرگ شدن و غرق روزمرگی همین قدر پاییز

همین قدر..

  • ۱۳ پسندیدم:)
  • ۱۵ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۹ آبان ۹۹

    این داستان برگ ریزون:|

    چند وقت پیش رفتم دکتر پوست و بهم گفت برای فلان کار حتما یه جلسه بیا برای کربوکسی موثره هزینه ایم هم نداره ۵۰تومن. دیروز تصمیم گرفتم برم با مامان دیدم سیصد تومنی دارم و حالا ۵۰ تومن برا زیباییم طوری نیست منتهی توی اسمش شک کردم اما میدونستم به چه شکلیه دستگاهش بنابراین نگاه کردم و با واژه درما اکسی روبه رو شدم.😑 رفتم و گفتم اومدم برای درمااکسی🤦🏻

    معطل شدیم و به مامان پیشنهاد دادم که اونم بره و خلاصه مامانم فرستادم..😢🤯 خب میتونید حدس بزنید چی شد یا بگم؟🙄 موقع حساب کتاب دیدم چرا یکیو به تومن نوشته ۵۰تومنو به ریال..😐 بله..یک میلیون تومن... و برگ های من بود که پاییز طور ریخت 😐😐😐

    وواقعیش چه عرض کنم سیل اومد کلا همه چی برد و من بودم که تا شب افسرده بودم و اظهار غلط کردن کردم:|

     

       داداش: برام هودی میخری؟

    من: باشه

    _پولم داری؟

    +اممم نه صفرم(بعد یادآوری دیشب)

    _بدبخت بی پول من دارم🤨. با نگاه کردن به آدمایی مثل تو خداروشکر میکنم که توانمندم(حالا موجودیش خیلی باشه۵۰ تومنه) البته ناراحت نباش. تنها با شرکت در کلاسهای من میتونی به این توانایی برسی! 😐😒

     

    نتیجه اخلاقی: تا وقتی درمورد خارمادر یه قضیه مطمئن نشدید کاری رو انجام ندید.۰وگرنه با یک تشابه اسمی و شکلی ۴۵۰ تومن ضرر میکنید

    نتیجه اخلاقی مهم تر:پیشنهاد ندید. ضرر مالیتون به ۹۰۰تومن پول بی زبون میرسه و به ....

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۳ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۵ آبان ۹۹

    شب نوشت

     

    ۱

    عیدتون مبارک

    امیدوارم این ماه عزیز همراه با سلامت شادی و عاقبت بخیری هممون باشه. همچنین امیدوارم به حق امام رضا (ع)  شروع این ماه همراه با نابودی کرونا باشه.

     

    ۲

    پنجشنبه جراحی دندون عقل داشتم با چند بخیه ورم شدید صورت یه شبم با شکم سیر نخوابیدم:/ دلم لک زده نون گاز بزنم همون سوپم خوب میکس نکنم بخوام اروم یکم مزه مزه کنم و یکم بجوم مزه خون حس میکنم

    کلا دهنمو از یه حدی بیشتر نمیتونم باز کنم

    درمان ورم صورت چیه؟

    فردا عصرم کلاس دارم امیدوارم مضر نباشه برام

     

    ۳

    خیلی حرفا دارم ولی فعلا نمیگم بعدا میگم بهتون

    میکم که چیزه..

    آهان

    میخواستم بگم خبری از خیلی از بچه ها نیست بازنشست شدن یا مارو تحویل نمیگیرن؟

  • ۱۳ پسندیدم:)
  • ۷ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۲۶ مهر ۹۹

    دونفره

    "هرکسی تو زندگیش به یکی نیاز داره که باهاش همونجوری باشه که تو خلوته خودشه مثل وقتی که جلو آیینه ای"

     

    قبل تر ها وقتی با این قبیل جملات روبه رو میشدم کاملا موافق بودم و پیش خودم میگفتم چه ظلمیه که همچین آدمی تو زندگی نیست

    الان ام میتونم بگم اون حرف یه خواسته ی بیهوده است..

    بد منظورمو نفهمید بزارید واضح بگم..

    همه ما توی دو نفره هامون مقابل کسی که عاشقشیم یه توهم اشتباه داریم! اونم اینه که خیلی خوب و بی نقصیم!

    در حالی که این خبرا نیست! وجود یک ادم کنارتون تازه باعث میشه بفهمید وجودتتون که فکر میکردید سرشار از فداکاری و محبته و به خودتون میگفتید وای چقدر در حق احساساتم ظلم شده و قدر دونسته نشدم، سرشار از خرده شیشه است!

    اوپس!

    دیدید چی شد؟ در واقع بنظرم این بهترین حالت ممکنه که انقدر همدیگر رو دوست داشته باشید  ومنطق داشته باشید که باوجود تمام این خرده شیشه ها به جای اینکه بخواین هرکسی دیدگاه خودشو بچسبه و حرف خودشو بزنه و در آخر قید همو بزنید ،در آرامش به هم این فرصت رو بدید که بهم توضیح بدید و بشنوید که چقدرر گند اخلاقید و خبر نداشتید!

    وقتی به اتفاقاتی که حس میکردید در حقتون ظلم شده از زاویه نگاه طرف مقابلتون نگاه کنید متوجه میشید چقدر داستان فرق داره!

    من نه تنها مظلوم و فداکار نیستم یه وقتایی خیلی م خودخواهم!

    باور کنید یا نه فهمیدم تمام داستان های یک طرفه ای که از رابطه های نابود شده بیان میشه ریشه اش همین توهم متوقعه خود مظلوم پنداریه!

    و انقدر این چنین اتفاقات افتاده و مجال بیانش داده نشده به هر دلیل که طلاق عاطفی پوچی و بعد جدایی نصیبشون میشه!

    اینم بگم همیشه ما علاقه داریم ظالم هایی باشیم در لباس مظلوم که همه برای غمامون اه و فغان کنن و بگن طفلی تو چی کشیدی!و انقدر گاهی تو این نقش فرو میری م خودمونم یادمون میره حقیقتمون رو!

    میدونید ما هیچکدوم فرشته نیستیم! هرکدوم سراسر خرده شیشه ایم! که این در کنار یک ادم دیگر مشخص میشه!اونم نه همیشه!

    تنها زمانی که هر دو طرف به اون درک و شعوری برسند که مجال این بیان هارو بدن بهم..

    بگذران از یهکدنیای دیگه به قضیه ای که حس میکنن مورد ظلم واقع شدن نگاه کنن!

    و در یک کلام انقدر هردو همو دوست داشته باشن که بدون خرد کردن هم، آیینه تمام قد وجود هم باشن تا خوبی هاشونو پیدا کننن! و همچنین خرده شیشه هایی که فکرشم نمیکردندر وجودشون باشه رو:)

  • ۱۲ پسندیدم:)
  • ۱۰ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۱۹ مهر ۹۹

    تنور دلت گرم

    تکیه کلامش بود!

    فرق نمیکرد موقع سلام یا وقت خداحافظی، میگفت:

    " تنور دلت گرم"

    معنی این جمله را بعد ها فهمیدم...

    هرجا که از دلم مایه گذاشتم . اتفاق خوبی افتاد یاد حرفش افتادم

    انگار تنور دلت که گرم باشد، نان مهربانی اش را میخوری 

    هرچه دلت گرمتر 

    مهربانی ات بیشتر و روزگارت آباد تر..

  • ۱۲ پسندیدم:)
  • ۳ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۱۶ مهر ۹۹

    خصوصی

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۱۶ مهر ۹۹

    محرمانه

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۴ مهر ۹۹

    اینجوری میشه توی تکنولوژی میشیم مثل مامانامون برا بچه هامون

     

    بزارید با داستان خودم شروع کنم تا ملموس تر شه

    من دبستان یا راهنمایی بودم که کامپیوتر خریدیم.. اون موقع اینترنت دیال آپ بود و برای همین جذابیتی برام نداشت

    تفریح من کار کردن با خود کامپیوتر و آفیس بود! به صورت خود آموز. اون موقع ها که پاور درست کردن مد نبود جایی من برای دوستای صمیمیم با عکسامون و خاطراتمون پاور درست میکردم و هدیه میدادم.. رمز گذاری روی کامپیوتر پنهان و نشون دادن فایل ها!

    بعد تر بزرگ شدم به فراخور نیازم کار با هر نرم افزاری رو یاد گرفتم همه و همه بصورت خودآموز..

    ادیت فیلم. زیرنویس زدن. ادیت صدا. تغییر فرمت. نصب نرم افزارا و پچ کردنشون. فیلم برداری عقد و تهیه فیلم با تصویر و آهنگ. اندنوت و حتی نرم افزارایی مثل بیزاجی یا اون یکی اسمش یادم نیست:| اهان متلب

    خلاصه که بهم کاری رو میدادن نگران یادگیری و بلد نبودن نبودم و دنبال کسی که یادم هم بده نبودم

    اما با گذر زمان متوجه چندتا مقوله شدم! چی؟ اونم اینه که میلم به کندو کاو و خودآموزی کمتر شده و این چند دلیل اصلی داره!

    1.بزرگ شدن، زحمت کشیدن، کار و نگاه اقتصادی

    بزارید با یه مثال واضح بگم: یه مقدار وام گرفته بودم و همون موقع حقوق تدریس رو هم گرفته بودم با هم وارد یه کاری کردم پول ها رو اوایل یه مقدار افت کرد و میدونید من غصه اصلیم کجا بود؟ پولی که براش زحمت کشیده بودم. حقوقم! این درحالیه که در برابر مبلغ وامم یک سی ام هم نبود شاید

    داستان همینه وقتی بزرگ تر میشیم ترس از دست دادن و اسیب دیدن دارایی هایی که براش زحمت کشیدیم جسارت امتحان کردن رو ازمون میگیره..یه بچه یه نوجوون وقتی میخواد تنظیمات گوشی لب تاب  یا کامپیوترشو بهم بریزه باهاش کار کنه اونی که نگرانه که خرابش کنه کیه؟ والدین! کسانی که مستقیم با مسئله اقتصادیش روبه رو هستن! و این دید مثلا اقتصادی باعث میشه ما از امتحان کردن و یاد گرفتن چیزای جدید عقب بمونیم! امروز که داشتم توی اتاق با ps برادرم بازی میکردم نمیدونستم چجوری باید از بازی از بازی خارج شم میترسیدم گزینه های مختلف امتحان کنم و خراب شه. چرا چون من میدونم چقدر هزینه شده برای این وسیله.

    ولی به خودم تشر زدم دخترر اگر قرار باشه بترسی و صداش کنی فرق تو با مامان ها که برای یه اسکرین شات صدات میکنن بچشونو چیه؟

    2.بودن آدم هایی که دوستشون داریم و بلدن

    اینم تجربه خودمه، من تایپ با وورد کار با تمامی ابزار هاشو بلد بودم اما ترم آخر سر پروژه ترجمه جپ چین و راست چین یادم رفته بود. انتظار میرفت خودم پیداش کنم یا یه سرچ ساده بزنم ولی تا یادم اومد اون عزیز بلده پیام دادم تا بهونه ایم برای دوباره حرف زدن باشه.

    بعد از چندبار تکرار شدن این قضیه فهمیدم دارم توی امر یادگیری تنبل میشم. چیزی که با یه سرچ میشه یاد گرفت دارم با تماس و پیام میپرسم 

     

    اینجوری بود که امروز مچ خودمو گرفتم.. زمانی که ترس، تنبلی، میل به ارتباط و کمک گرفتن از عزیزان(به هر دلیلی نشون دادن نزدیکیتون یا اعتماد یا هرچی) بهتون غلبه میکنه شروع عقب موندنتون از تکنولوژی حساب میشه البته اینو میشه برای خیلی چیز های دیگه هم مصداق دونست!

     

    +مواظب خودمون باشیم:)

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۱۵ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۲۱ شهریور ۹۹

    شب نوشت

     

    1

    راستش عمیقا دلم برا خرید لوازم التحریر مدرسه تنگ شده 

    دلم برای بچه مدرسه ایا می سوزه الان کلاساشون شدن مجازی :|چه خاطره ای میمونه براشون؟من کلی خاطره و عکس دارم ازون زمان. چی برا اینا میمونه وویس؟:|

    امیدوارم این دوران زود بگذره

     

    2

    دچار درد شدید در دست چپم شدم  اول فکر کردم شاید مربوط به قلبه اما

    گفتم باشگاه برم ومربی گفت کشیدگی عضله است و یا ممکنه تاندون باشه

    رفتم پزشک اورژانس اونم انقدر سرش شلوغ بود دستمو گرفت بالا پایین کردگفت درد داری

    گفتم نه(نمیدونم شاید داغ بودم حالیم نبود:|)

    ولی اومدم شدیدا  درد داره که درونشه ربطی به حرکت دادنش نداره چندان

    بعد کلی کاشف به عمل اومد احتمالا بابت اون سه جلسه ایه که چرخ خیاطیمو میبردم کلاس خیاطی

     

    3

    برای کنکور امسال نخونده بودم شدم 504 راستش کتاب 504هم نخوندم 1100میخوندم که انقدر کلمات سخت بود یه تست ووکب هم نزدم:| شاید این یه نشونه است نه؟

    504تهران شبانه نمیشه؟

     

    4

    یه وقتایی پول میشه، نه اشتباه شد. یه وقتایی ما میشیم جن پول بسم الله

    درحال حاضر یه عالمه چیز میز دلم میخواد بخرم پول ندارم😅

    همش تقصیر کروناست، حریدا شده مجازی تنوع ها بالا:|

  • ۷ پسندیدم:)
  • ۱۰ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۱۹ شهریور ۹۹

    اگر بشه بهش گفت 4سال تجربه

     

    خب میخوام از 4 سال تجربه دانشگاه بهتون بگم که مثل برق و باد گذشت! و درسایی که ازش گرفتم برای باقی زندگیم

     

     

    روی کمک کسی حساب نکنید

    شاید باورتون نشه بعضی آدما هرچی بزرگ تر که میشن خاله زنک تر میشن!

    یه بوته رو درنظر بگیرید این هرچی بزرگ تر میشه ضخیم تره و محکم تر میشه!

    حسادت بخل غیبت زیرآب زدن رفتار هایی که دوز پایینش بین بچه مهد کودکی هاست با بزرگ شدن این بوته تبدیل به یه کنده بزرگ میشه

    درکل سعی کنید روی پای خودتون وایسید که محتاج خاله زنک ها نشید چون اونا یا انجام نمیدن یا دقیقه نود انجام میدن که به کارتون نمیاد

     

    روی حرف کسی حساب نکنید توی مسائل مهم

    برای یه مسابقه مهم توی دانشگاه از یکی از بچه ها یه حرفی خواستم و اوکی داد 

    مسابقه با حضور تقریبا تمام دانشگاه و مجازی بود

    دقیقا به محض شروع شدن مسابقه و ارسال فایل من. اومدم سراغ گوشیم و دیدم گوشیمو ترکونده که چرا همچین کردی 

    دردسرتون ندادم با کلی پیام از مسئولش خواهش کردم منو حذف کنه و مهم نیست که کلی امتیاز گرفتم و همه اش میپره

     

    هیچوقت برای انجام کاری منتظر کسی نباشید

    من با یه ترم مرخصی هفت ترم درسمو تموم کردم همراه با این چهارسال چندتا مدرک گرفتم تدریس رو هم شروع کردم و همه همه اینارو مدیون تنها بودنم هستم گاهی میشد بدو میرفتم دانشگاه بدون ماشین با کلی وسیله بین دانشگاه بدو میرفتم آرایشگاه آن تایم سر کلاس بودم و بهتر از همه کارمو انجام میدادم بدو بدو برمیگشتم دانشگاه کلاس بعد هم میرفتم خونه و اماده باشگاه میشدم و کافی بود فقط یه دوست داشته باشم برای این کارا!همش تعطیل میشد و جاشوکسالت میگرفت!

    اینو جدی میگم هیچوقت تنهاییتونو برای اینکارا با کسی شریک نشیدوگرنه فاتحه اش خونده است!

     

     

    هرچی سرتون شلوغ تر باشه بازدهیتون بیشتره

    تصور غلط همه اینه شلوغی و زیاد بودن کارا باعث کم آوردن وقته.. 

    من قبل کرونا با انجام کار های مختلف و دوندگی بسیار به نحو احسن تایم بازدهی بیشتری به من بعد کرونا داره که یکی ازون کارارو درست انجام نمیده

    تنها نکته مهمش اینه فضا جوری باشه که برنامه اتون درست پیش بره و کسی بهمتون نریزه اون موقع همه چی فاجعه میشه

     

    مسئولیت کار وبرنامه هاتون رو دست احدی ندید!

    دوتا ضربه بزرگ ازدوتا از مظلوم ترین و درس خون ترین و به اصطلاح آدم ترین بچه های دانشگاه خوردم اونم فقط فقط برای این بود کاری که مربوط به من بود رو روی حرف و تصمیم اونا تغییر دادم

    هیچوقت به احدی این اجازه رو ندید چون بعد گند زدن به موقعیتتون نمیتونید طلبکار کسی جز خودتون باشید

     

  • ۲۱ پسندیدم:)
  • ۱۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۲۲ مرداد ۹۹