۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

با که باید گفت؟

 

بعضی وقتا زورم به خودم نمیرسه..

به کی باید گفت تا بفهمه حجم این همه استیصال رو؟

حرف من حرف دلتنگی تنهایی و... نیست حرفم خودمم 

گاهی زورم به خودم نمیرسه...

ببین...

خیلی بیشتر از گاهی..

کاش میفهمیدی..

زورم به خودم نمیرسه...

شبیه یه شاگرد تخس سرکلاس که نمیشه کنترل کرد رفتارشو.. خستم کرده..

زورم نمیرسه...

 

  • ۱۸ پسندیدم:)
  • ۱۲ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۹ مرداد ۹۹

    صیاد

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۴ مرداد ۹۹

    اون منمممم

     

     

    اونی که یه گل رز خوشکل میبینه و خوشش میاد و براش میخرن

    بعد می زاره رو صندلی تا برن یه مغازه دیگه

    بعد انقدر حواس پرته که میشینه تا خونه روی گلش و حسشم نمیکنه اون منم

    منم

    منم

    😭😭

  • ۱۸ پسندیدم:)
  • ۱۲ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۲ مرداد ۹۹

    نامه ای که پس از5 سال رسید

     

    همیشه عاشق نامه و نامه رسون بودم وبلاگ مترسک رو دیدم یاد نامه 5 سال پیش افتادم

    اینبار ولی دل و دماغ نامه نداشتم و خب بعد خوندنشم تصمیم گرفتم بنویسمش و بندازش دور نمیدونم چرا:)

     

    سلام...خوبی؟:)من که خوبم ولی یکم بی حوصله ام.. راستش نمیدونم 5ساله دیگه منی در کار باشه یانه؟ اصلا تا اون موقع زنده ام یا اینکه این نامه تا 5 سال دیگه بمونه یا نه... شاید 5 سال دیگه متاهل باشم و این نامه رو بخونم، وقتی این نامه رو میخونم حدوداد 22/23سالمه واااو:) امیدوارم انروز یه خانم خوشکل و همه چی تموم باشم قدم که فکر نکنم تغییر کنه ولی امیدوارم وزنم به 53 و این حدودا برسه 1:دی الان که دارم مینویسم26ام یا 27ام ماه رمضونه و من یه آدم43 کیلویی ام.

    الان که دارم مینویسم تو فکرم کلی فکر و ذکر و خیاله که یکی از یکی مهم ترن. میدونم مشکلات همیشه هست و هرچی بگذره بیشتر میشه اما امیدواردم5 سال دیگه با هر مشکل و سختی ای که دارم یه دل آروم و شاد داشته باشم و پر از آرامشی به اسم خدا:)

    گاهی وقتا هست دلت میخواد تنها باشی و هیچکس رو تو تنهاییت راه ندی منم الان همینطورم

    از امام زمان2 یه چیزی خواستم ان شاالله قبول کنه. یه قولم با امام رضا بستم:)3

    الان که دارم مینویسم یک سال تا کنکورمه، نمیدونم 5 سال دیگه چی دارم میخونم اما امیدوارم بهترین ممکن شه.4

    سمیرا یادت نره هیچوقت جا نزنی.

    نماز اول وقت بخون 

    مواظب دلت باش که با ارزش ترین سرمایه و داراییته

    دوشنبه

    /4/94

    11:49

     

    پ.ن:

    1 الان55 ام:)) قدمم تغییر نکرده بنظرم

    2یادم نمیاد اصلا کاش نوشته بودم چی بود

    3اینم. احتمالا اصلا فکرشو نمیکردم بعدا انقدر حافظم مثل حافظه ماهی شه:|

    4 الان که دارم جواب میدم امتحانات ترم آخرمه دمار از روزگارم در اومده

  • ۱۴ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۲۱ تیر ۹۹

    شب نوشت

     

    1

    اقا یه سوسک دیگه هم امروز اومده بود خونمون گفتم بزار خودم بکشمش بعد دیدم نه بزار داداش صدا کنم

    ناگفته نماند بازم من از شدت خنده صحنه رو خالی کردم:|

     

    2

    یه شاگردی دارم یه 6/7ترمیه میاد کلاس ولی هنوز ترم دوا

    هربارم دعواش میکردم مادرتو بیار نمیورد لااقل بگم این بچه استعداد نداره ولش کن😐

    بعد املاهاش یه مدلیه باید بگردم دوسه تا کلمه درستی که می‌نویسه رو دورش خط بکشم

    تصمیم گرفتم یه کانال بزنم براشون درسایی عقب موندن مرور کنم بار اول پیام داد:

    سلام خوبی معلم؟

    قشنگ منو یاد دیالوگ چطوری ایرانیه به وقت شام انداخت.

    بعد امشب باز نوشته سلام خوبی معلم این گروهی ساختی چرا نمیشه توش پیام داد؟

    همینم مونده تو گروه بنویسن صبح زیباتون بخیر، و شبا هم بنویسن شبتون پر ستاره😐

     

    3

    امروز روز سختی داشتم..

    خیلی دلم گرفته بود، مهم نیست چقدر آدم تحصیل کرده و خیری باشید

    وقتی نمیتونید با دل کسی که دربرابرش مسئولید مهربون باشید خوب بودنتون ذره ای ارزش نداره

    امروز بغلش کردم تا اروم شه و خودم بغض داشتم

    و وقتی میخواست با وجود تموم نامهربونیا باز مهربونی کنه بهش تشر زدم برو بشین لازم نیست

    گفت گناه داره

    گفتم توام گناه داری بشین. نرو طوریش نمیشه

  • ۱۱ پسندیدم:)
  • ۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۱۷ تیر ۹۹

    گپ شبونه

     

    شمارو نمی دونم ولی من هرچی که بیشتر میگذره از نزدیک شدن به آدما بیشتر پرهیز میکنم

    همه آدمایی که منو میشناسن میدونن روی قضیه حریم شخصی خیلی حساسم

    و آدمیم که به کسی نزدیک نمیشم زیاد، پذیرفتن و اعتماد کردن به آدما برام زمان بره

    هر آدمی برام یه حدودی داره و این حدود فراتر بره برام آزاردهنده است.

    مثلا اگه دوست 14سالم منو توی تولد یکسالگی دخترش دعوت کنه که خانوادش هستن من جایی برای خودم دراون جمع نمیبینم

    و بجای رفتن و معذب بودن این دعوت رد میکنم خیلی ها اینجوری نیستن. غریبگی نمیکنن از خودشون و زندگیشون حرف میزنن همه جا.

    آدمای خوشین مثلا باهاشون آرایشگر سر کوچه هم بری و یه سر نخ بده که مثلا ایشون دختر عمومه، طرف میگه عمو فلانیت؟

    یا سبزی فروشی میری مغازه داره اسم شوهرشو با اسم کوچیک صدا میزنه و حالشو میپرسه

    راحتن، ولی برای من این چیزا پذیرفتنی نیست، یجورایی خیلی وصله ناجوریه

    حتی اگه دوست 14/15سالم بخواد فراتر از حدش مکرر اظهار نظر کنه تو زندگیم بهش این هشدار میدم که نیازی به نظراتش ندارم،و زمانی که راهنمایی بخوام ازت خواهم پرسید اما اینکه رژه بری رو اعصابم نه!خلاصه اینکه یکی تو زندگیم بخواد سرک بکشه سریع وارد گارد دفاعی میشم

    داشتم میگفتم

    از آدما دور تر میشم این چند وقت تجربیات عجیبی از آدمهایی که من با وجود این شخصیتم اونهارو دوست میدونم تجربه کردم

    بیاین روراست باشم بعضیا خیلی خاله زنکن!

    بابام یه وقتایی یکی یه رفتار بدی داره یکم آروم که میشه میگه خدا دست فلانی رو هم بگیره

    اونوقت من همیشه میگم خدا دستمونو بگیره ولی دممونم کوتاه کنه!

    دروغ چرا هممون یه روباه درون داریم، همونقدر مکار همونقدر دغل باز همونقدر خودخواه، مثل روباه میخوایم کلاه بزاریم سر هم، مثل روباه به حقمون قانع نیستیم و گاهی بدجنسیم(میدونستید روباه وقتی وارد لونه مرغا می شه تا میتونه میکشه ولی فقط یه دونه رو میبره؟)

    یه دیالوگ جالب توی فیلم Lord of War بود که به برادرش میگفت

    چرا نوشتی مراقب سگ باشید توکه سگ نداری؟

    _این هشدار برای خودمه که مواظب سگ درونم باشم، مثل یه سگ وحشی به دیگران حمله نکنم میدونی یادم میندازه انسان باشم

    +مگه سگ بودن جزئی از انسان بودن نیست؟

     

    +خیلی یهویی نوشتم رسیدم آخرش

  • ۶ پسندیدم:)
  • ۱۰ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۱۵ تیر ۹۹

    شب نوشت سوسکی

     

    یه چندوقت بود از چاه سرویس بهداشتی یه نوع سوسک میومد بالا ازین سوسک فاضلابای زشت با این تفاوت که این لعنتیا انگار نسخه ارتقا داده شدشون بودن

    از هر سطح صافی بالا میومدن و انگار آب شش داشتن، کاری که انجام میدادیم این بود به محض ورود اول همه جارو چک می کردیم امشب داشتم میگفتم ادم به درودیوارم دیگه نمیتونه اعتماد کنه سوسکم سوسکا قدیم روزمین بودن فقط...

    که دیدم بالای سرم روی در نشسته

    سریع خارج شدم و رفتم واحد بالا به داداش هم گفتم سوسکه کجاست اونم نره(اونم میترسه😁)

    اومدم پایین مسواک در دهن تو اینستا می چرخیدم که دیدم یه چیزی تو هوا میگه

    وییییییژ و تقی خورد رو زمین

    (الان که دارم مینویسم سر جام دراز کشیدم شونم از تو موهام لیز خورد افتاد پایین زهرم ترکید:|)

    داشتم میگفتم، فهمیدم سوسکه آبپشن جدیدتریم داره اونم بال!

    بدو بدو رفتم بالا دم اتاق داداش تند تند در زدن( داشت میومددرو باز کنه گفت وای به حالت الکی اومده باشی)

    شرایط کاملا بحرانی توضیح دادم دوتایی بدو اومدیم پایین.نشون داداشم دادم سوسک رو خودم برگشتم توچهارچوب در که اگه پرید من فرار کنم  (دقیقا همینطور خواهریم😐)

    داداش چشاشو بست نفس عمیق کشید منم تند تند میگفتم یا خدا یا خدا یا خدا😓😐

    خلاصه که شروع شد

    رفت زیر مبلا مبلارو چپ کردیم(من همونجا تو چهارچوب در بودم البته) نبود

    داداش تو چشام زل زد گفت:باید شبی پیداش کنیم

    منم گفتم آره وگرنه دوتایی باید بریم بالا بخوابیم😑(از ترس)

    کلا خونه رو ریختیم وسط تا پیداش کردیم. بعد کلی هدف گیری اشتباه داداش بالاخره اومد وسط فرش

    و داداش شروع کرد با جارو زدن

    داداش میزد اون باز تکون میخورد

    میزد اون میچرخید

    میزد اون غلت میزد

    اینجا بود که دوتایی زدیم زیر خنده

    که مامان بیدار شد اومد گفت چی شده؟ بعد با چندتا فحش مورد عنایت مارو قرار داد رفت:|

    خدا رحم کنه صبح بابت بد خواب شدن آسفالت نشیم😐

    سوسکه رو تا کلشو نکند باز تکون میخورد. داداش یکم روش مایع ظرف شوییم ریخت(نمیدونم چرا)

    بعد راضی شدیم بندازیمش آشغالی😐

     

  • ۸ پسندیدم:)
  • ۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۴ تیر ۹۹

    دوست داشتن

    داشتن آدم هایی که تو زندگی ما رو برای خودمون دوست داشته باشن برکته...
    اینکه توی چشمای کسی زمزمه ی بی قرار عشق رو ببینی
    اینکه کسی باشه که دست روحت رو بگیره و گرمی محبت رو بشونه توی قلبت،
    این دوست داشتن و دوست داشته شدن برکته!
    نتیجه اش اینه که هرروز خودت رو بیشتر دوست داری
    جوان تر میشی
    حتی تو نگاه خودتم زیباتر بنظر میای
    میدونی داشتن کسی که با حضورش خودت رو دوست داشته باشی بزرگ ترین برکت دوست داشتنه
    بزارید روراست باشم..
    این دوست داشتن ها همینقدر که برکت داره برای شکستن هم قدرت داره..
    همینطور که در برابر ناملایمات زندگی شکست ناپذیرت میکنه در برابر خودش آسیب پذیر میشی،
    و اگه اون روی شکننده دوست داشتن بیاد اونوقت خدا نکنه چشمت به خودت توی ایینه بیفته..
    یک جنگجوی مغلوب می‌بینی که تو چشمات زل زده و از نگاهش خشم می باره، عجیب هم سر جنگ داره.
    اونوقت با یک من عسل هم نمی‌شه تلخی اخم ها را کنار زد و این کام تلخ رو شیرین کرد...
    میدونید دوست داشتن یعنی حسی که می‌تونه تورو به اوج برسونه یا حسابی زمینگیرت کنه

     

    +اونجا که میگه دردم از یاراست و درمان نیز هم منظورش دقیقا همینه:)

  • ۱۶ پسندیدم:)
  • ۶ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۱ تیر ۹۹

    روزنوشت

    1

    من یه قانون دارم واسه هرچیزی که دارم برا غذا یا آشپزی خرد میکنم اونم اینه: تا هرجا حال داشتی خرد کن نداشتی خودت بخور:|
    فرق نداره چی باشه کرفس هویج کلم فلفل دلمه ای پیاز
    دیگه چی باشه قابل خوردن نباشه به عنوان ماسک میزنم به پوستم

     

    2

    آقا من امروزم گروه ها رو اشتباهی گرفتم تو گروه جدی ترین و قاطع ترین استادمون در جواب یکی از بچه ها گفتم:"چقدر امروز مزخرف بود فقط برام جالب اونایی بود ناز اوردن نیومدن تو گروه کلاسی بعدم منت داشتن که ما خبر نداشتیم استادم که میگه به من پیام بدید قبلش پیام میدیم اونوقت میبینیم همه تکراری شدن آخرش."
    خدا خیری به دوستان همیشه در صحنه بده که با زنگ پیام وویس میان و بهت میگن گروه اشتباه زدی:|
    تازه دمشون گرم اومدن کلی پیام الکی دادن که نوتیفیکشن اون پیامه بره منم ضمن چک کردن اینکه گروه بچه هاست نوشتم:
    اقا دمتون گرم ان شاءالله تو گند زدناتون جبران کنم
    +سمیرا تو ساکت شو لطفا😄

     

    3

    این چندوقت هرکی به من میگه چه خبر در جوابش میگم:

    مشق

    مشق

    مشق:|

    (عقده های یک ترم 8ای)

  • ۱۱ پسندیدم:)
  • ۱۳ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۲۰ خرداد ۹۹

    هرچه در خاطرم آید، تو از آن خوب تری

    یه وقتایی دلم خیلی میگیره...
    یه وقتایی انقدر بهم میریزم که فکر می‌کنم اوضاع واقعا خرابه، یه وقتایی انگار نا امید میشم.
    ولی میدونی همیشه سعی میکنم مچ خودمو بگیرم و به خودم نهیب بزنم که تو وصلی به خدا!

    که تو بنده خدایی و خدا مواظب تو!
    به خودم یادآوری می کنم که به چنین قدرت عظیمی وصلم و خدا برای من کافیه
    به خودم یادآوری می کنم که من در سایه قدرت و عظمت خدا هر کار و چیزی که بخوام رو میتونم انجام بدم و داشته باشم
    سعی می کنم به داشته هایی که خدا بهم داده فکر کنم شکرگزار باشم
    میدونید خدا چقدر توی قرآن بهمون گفته که باید شکرگزار نعمت ها باشیم؟
    آنجا که پیامبری در قرآن می‌فرماید و خدا این نعمت‌ها را به من اعطا گرداند تامرا بیازماید که آیا از زمره شکرگزاران هستم یا نه
    تا حالا دقت کردین چقدر توی قرآن گفته شده:
    افلا یشکرون؟
    لعکم تشکرون
    فلولا تشکرون
    فهل انتم تشکرون
    لعلکم یشکرون.

  • ۱۲ پسندیدم:)
  • ۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • جمعه ۱۶ خرداد ۹۹