۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

۵۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روزنوشت» ثبت شده است

اینا آدم نیستن:|به همین برکت:))



  • ۱۰ پسندیدم:)
  • ۱۹ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۲۰ آبان ۹۵

    بچه مال کیه؟!:))

    1

    استاد(خیلی استاد باحالیه)خطاب به یکی از پسرا:بچه انقد حرف نزن داری عصبانیم میکنی!!!

    یکی ازپسرا:این بچه مال کیه؟!:)))

    _یعنی اوف برتو


    2

    استاد:یکی از دلایل پایدار موندن زندگیا...

    _استاد مهریه است!!!

    استاد:|

    _جدی میگم استاد از ترس مهریه است اگه مهریه نبود من خودم به شخصه۱۰تا زن طلاق داده بودم..والا استاد..بد وضعیه :|


    3

    استاد:تصورکنید یه دختر خوب رو همه ویژگی هاش خوب و متعادله خوش رفتاره..

    ویه دختر که اخلاقش خوب نیست زود ازکوره درمیره حرف حرف خودشه..

    خب کدوموانتخاب میکنید؟

    پسرا:اولی

    استاد:حالافکر کنید اولی زیاد از لحاظ مالی خوب نیست اما دومی ازخانواده پولداریه..

    _راستش استاد الان که فکر میکنم میبینم ما اشتبا زدیم دومی بهتره

    +راست میگه استاد اصلا زن بداخلاق نباشه که زن نیست..زن خوش اخلاق میخوایم چیکار؟!

    *اصن استاد صدام حسین باشه پول داشته باشه من راضیم

    _قربون داداش مبارکه خودم کت دامادیتو بپوشم واست

    *مرسی داداش ان شاالله نفر بعدی خودتی..

    استاد:

    |:


    +بازهم:دی

  • ۶ پسندیدم:)
  • ۱۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۱۸ آبان ۹۵

    روزنوشت

    امروز صبح نزدیک بود به سرنوشت اون دختر بیچاره ای که پارسال جلو دانشگاه مرد دچارشم..

    تو بزرگراه از کیفش چیزی افتاد وتا اومد برداره خوردزمین یه ماشین زد بهش و از روش رد شد..

    نزدیک چراغ از ماشین پیاده شدم اومدم رد شم چراغ سبز شده بود ماشینا دوربودن..

    یهو یه ماشین باسرعت پیداش شد..سه گام بلند کافی بود تا از خطر تصادف درامان باشم و از جلو ماشین برم کنار..

    اومدم تند حرکت کنم ورد شم ازجلوی ماشین که با برداشتن گام اول به شدت لیز خوردم و پخش زمین شدم..

    اصلا ندیدم ماشین چجوری ازکنارم رد شد..

    به خودم اومدم دیدم رسیدم اونطرف خیابون وکف دستم میسوزه ودانشجوها ریختن دورم..

    دختر سالمی؟

    خدابهت رحم کردم!

    جاییت درد نمیکنه؟

    ومن فقط یه لحظه همه چیز اومد جلوی چشمام..اتفاق تلخ جمعه..

    این چندروز..

    امروز صبح که یهو تصمیم گرفتم ست لی بپوشم و کفشای اسپرت لی بپوشم که کفشون صافه باعث شد لیز بخورم

    برعکس همیشه ایندفعه به چراغ سبز خوردم..

    ووقتی خوردم زمین..

    اگه راننده تغییر مسیر نمیداد سریع اولین برخورد برخورد سپرش با سرم بود باسرعت زیاد ودرمرحله بعد رد شدنش از روم..

    یه لحظه بود..

    اما ترس داشت حتی مرگش مرگ قشنگی نیست..



  • ۸ پسندیدم:)
  • ۱۱ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۱۷ آبان ۹۵

    روزنوشت

    1

    استاد:یکی از نشانه های جذابیت...

    یکی از آقایون که تپله:سیکس پک!!

    _تو داری؟!:)))

    +واسه اون ایر بکه:)))


    2

    یعنی سرکلاسای گرامرای ما باید ببینید صرف کردن فعلارو..نشستیدند..داشتن مینشستندند..


    3

  • ۱۱ پسندیدم:)
  • ۱۳ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • سه شنبه ۱۱ آبان ۹۵

    کلاسه؟؟نه بابا:|


    part1:|

    استاد عصبانی از حرف زدن بچه ها..

    سوال میپرسه..حاج عباس(صداش میزنن حاج عباس)بالحن جدی از آخر کلاس:

    استاد نورافتاده توعینکتون ما نشنیدیم صداتون رو!

    کل کلاس:|


    part2:|

    _آقای ایکس اگه میخواید اهنگ گوش کنید از کلاس برید بیرون

    +استاد خاموشه همینجوری توگوشمه

    حاج عباس:راست میگه استاد من شنیدم صداش کمه:|


    part3:|

    _آقای(حاج عباس)امروز دوستاتون ساکت شدن شما شروع کردید؟!

    +استاد دوستامون امروز چندتا آهنگ جدید پیداکردن حواسششون نیست

    ندا می آید:عباس خفه شو!

    :|


    part4:|

    استاد:خب حالاwhy...

    ندا می آید:حالا وای وای.. وای وای وای وای..


    +اصلا کلاسای عمومی که کلاس نیستن:)))


    +بشتابید بشتابید...ببینید:دی

    حمایت ازین بیشتر؟حمیرا هم دختر همسایتونه:دی


    راستی:این صدمین پست منتشر شده است:)

  • ۱۰ پسندیدم:)
  • ۱۷ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۱ آبان ۹۵

    روزنوشت:|بدانید و آگاه باشید:|


    1

    یکی از اعصاب خرد کن ترین ادما..

    اونایین که میان و با این جمله شروع میکنند:ببین من کاری ندارم ولی..

    اونوقت یهو میبینی رسید به۵/۶سال پیش و زخم زبون میزنه:/


    ترجیحا هرجا این جمله شنیدید فرار کنید..:|

  • ۷ پسندیدم:)
  • ۱۵ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۳ مهر ۹۵

    روز نوشت:))

  • ۷ پسندیدم:)
  • ۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۲۹ شهریور ۹۵