۰•●کـاغـذ سفــید●•۰

You are ENOUGH!

۱۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دخترک» ثبت شده است

دست نوشته ی بغض آلود


بازی دنیا را میبینی؟؟

انگار نشسته به تمام زخم هایمان ریشخند میزند..

داستان آشناییست..

داستان دختر بچه ای که وقتی حتی سه سال هم نداشت رخت و بالشش را برمیداشت و به اتاق دیگری میرفت تا تنها بخوابد..

مثل دخترکان دیگرنبود.. دوست نداشت  در آغوش مادر یا هرکس دیگری بخوابد..

یا به هر بهانه ای خودش را برای بقیه لوس کند تا نوازش شود..

دخترکی که اصرار داشت ثابت کند مردانگی ها دارد و ضعیف نیست!

وقتی درد داشت..زخم که داشت..با تمام کودکی هایش گره اخم هایش را محکم تر میکرد و بیشتر در قالب مرد درونش فرو میرفت و..

سکوت میکرد..

همیشه همینطور است..دخترک بغض که میکند لال میشود..

هزاران بار هم که تکانش بدهی صورتش را هم سیلی بزنی لال میماند...

آخر می دانی بغض انبار شده در گلویش با اولین کلمه رسوا میشود..

ومردانگیی که با قطره قطره اشک هایش میرود..

تو خوب میدانی!

مرد تنهایی دخترک, تو خوب مرا میشناسی..

درست در تاریکی تنهایی هایم قطره قطره از چشم هایم میباریدی و بعد گوشه ای مینشیستی و با همان اخم با غیض نگاهم میکردی..

همانجا میماندی تا دخترک ساعاتی را فقط دخترک بماند!

دخترک جا مانده در کودکی هایی که حال میراث تولد مرد درونش بغض های مدفون شده ایست که گاه گاه راه نفسش را میبندند..

مردانه کوه درد رفتن ها دل کندن و دل شکستن ها را به دوش کشید..

پای همه نبودن ها ,نا مردانه ها.. مردانه ایستاد بی آنکه حتی کسی بفهمد چندبار شکست..

میدانی..

درد تارو پودت را عوض میکند..

حال دختربچه ی همان روزها بزرگ شدت و روزگاری است که دلش حسرت یک آغوش بی منت دارد..

جایی که این بی امان بغض ها را ببارد و کسی نباشد که با زخم زبان خنجر به دل خسته اش بزند..

حتی دیگر برای گریه کردن لازم نیست کلمه ای حرف بزند..

آنقدر از مرگ آرزوهایش سیلی خورده که بی هیچ حرفی هم ببارد..

مدت هاست در تمام این لحظات هجوم بیرحمانه غم آرزوی آغوشی را دارد که سر روی سینه اش بگذارد..

سیر گریه کند..تا آرام شود و خوابش ببرد..

نه نوازش میخواهد نه دلداری..حتی اگر اخم جواب اشک هایش باشد هم مهم نیست..

همینکه با صدای کوبیدن قلبی بغض لو رفته راببارد تا خوابش ببرد..

حسرت چنین خوابی انگار تمام خواسته اش شده است..

میدانی مدت هاست حتی مرد درونم هم دیگر اخم نمیکند اوهم مردانهپا به پایم اشک میریزد..

دلم خواهری میخواهد..

میگویند خواهر نمک روی زخم نمیپاشد..مرهم است..

اما نه..

میگویند هیچکس مثل مادر نمیشود..

اما مادرم هم که...

آخ میدانی دخترک..

هیچکس این کوه غم را مرهم نیست...مرد بمان

 


  • ۶ پسندیدم:)
  • ۰ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۱۱ تیر ۹۶

    اگه گفتی وقت چیه؟:دی

    بابا پاشین برین سرخونه زندگیتون..

    انقدرنگین کار ندارم خونه ندارم خانواده ها پرتوقعن!

     دوشنبه هفته قبل خواستگاری دخترعمم بودماهم دعوت بودیم..

    اول یه سکوتی بود بعدمن عین نقل نشسته بودم وسط دونه دونشونو نگاه میکردم بانیش باز روهمه احاطه داشتم قشنگ:دی بعدهمشونم منونگاه که میکردن من خندم میگرفت اونام میخندیدن اصن یه وعضی:))

    ب

  • ۶ پسندیدم:)
  • ۱۰ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • پنجشنبه ۸ تیر ۹۶

    گیج میزنی جانا! نکندخسته ای؟:))



    امروز که پاشدم نمازبخونم..حس کردم سمت چپ سرم خیلی سنگینه..

    شبیه صندلی شده بودم که یکی رودستش نشسته و هرآن که بیوفته!

    شبش داشتم عربی میخوندم..حالا تجمع همونا درسمت چپ مغزمتعجبم بوده یا نه نمیدونم...اما یکی دوبارخوردم تودرودیوار وسرنمازهمش تعادلم به سمت چپ بهم میخورد! 

    صبح پاشدم گویا پخش شده بود..کلا سرم اضافه میزد:/

    دیدم نه حالم خیلی خرابه..بازحدودای9خوابیدم..الانم که پاشدم بازتعادل درست حسابی ندارم:|

    خلاصه فک کنم تاخود16ام بخاطر3/4ساعت درس خوندن تو ریکاوری باشم..

    خدایا خودت گفتی نیت مومن مهم تراز عملشه ونیکوتر!

    من نیتشو داشتم دیگه قربونت برم عمل انتقال اطلاعات‌ به مغزم باخودت خداجون:دی


    +این پست طنزاست وهیچگونه ارزش دیگری ندارد:دی

  • ۷ پسندیدم:)
  • ۷ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۷ تیر ۹۶

    روزنوشت


    1

    معضل های آقای برادر در نیمه شب های ماه رمضان

    _میگم بز هم میخوابه؟

    +آره میخوابه!همه میخوابن..بگیر بخواب بچه!

    _ولی خدایی وال دیگه نمیخوابه!بره پایین غرق میشه بیاد بالام باید نفس بکشه:|

    :|


    2

    بابام:ببینید باید تابستون امسال ساعت مظالعه ی مشخصی داشته باشید!

    داداش:مزاحم بازی من که نمیشه؟؟

    _شمام بباید ساعت بازیتو مشخص کنی!

    +از من مشخصه که!هر وقت دلم خواست:|



    +از خودم بگم؟؟نگم..هوووف

  • ۶ پسندیدم:)
  • ۱۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۳ تیر ۹۶

    دست نوشته های بی هوا


    حساسیت گرفته ام به این صدای لعنتی..

    چلیک..

    جوانکی عریضه مینویسد برای آقا اما..

    مهرحرم میگذارد کنارش برای زیباترشدن و..

    چلیک..

    روبه روی ضریح خانومی باژست های مختلف عکس می اندازد..

    چلیک..

    همین الان که مینویسم صدای مکررش عصبانیتم راتشدید میکند..

    چلیک..

    ازهمین نزدیکی صدای زنی بغض آلود می آید..

    "من دیگه به اون جهنم برنمیگردم.خسته شدم"

    کمی بعد بابغضی که کم کم میشکند..

    "الو توروخدا تو دیگه دست ازسرم بردار..دیگه بریدم میرم فرودگاه"

    ورفت..

    صدای دخترجوانی ازروبه رویم می آید

    "آقای هاشمی من یه دختر تنهام میفهمی؟؟ به امام رضا این پولا خوردن نداره..

    آن یکی گریه میکند..

    یکی دیگر مریض جواب کرده دارد اشک میریزد..

    چلیک..

    چادر رنگی کج شده اش را عقب تر میکشد..

    مانتویش از همان هاست که ازشکم به پایین باز میشود وانگار برای نمایش همین هم دوخته شده! وشلوار تنگ کرم که کامل قابل دیدن است..

    لب هایی غرق رژ و..

    چلیک..

    صدای گریه می آید..

    یکی با خشم حرف میزند..

    یکی با بغض..

    یکی حتی دیگرنای حرف زدن ندارد..فقط گریه می کند..

    ومن باز این دردکهنه را حس میکنم..

    درد معده ای که یادآور تلخی این سال هاست..

    صداها بجای گوش قلبم را نشان رفته اندو من مینویسم..

    وصلوات شمار کنار دستم که انگار میگوید..

    هی فلانی خجالت نمیکشی؟ برای که ام یجیب میخوانی؟

    این ها هرکدام ازتو دعالازم ترند..

    آن دخترک گریان..

    این زن بریده .

    جوانک غرق در پوچی که حتی با چادر رنگی هم سرتاپایش درنمایش است..

    چلیک..

    آه خدا..

    الهی ان کنت غیر مستأهل لرحمتک "فأنت اهل ان تجود علی بفضل سعتک"


  • ۸ پسندیدم:)
  • ۸ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • يكشنبه ۲۱ خرداد ۹۶

    دختر یعنی..گاز هم میچسبه:دی


    دختر شیرین ترین موجود جهان که خیلی ناز گاز میگیره^_^

    وحتی اون گاز شونده هم خوشش میاد ازین گازا!

    بصورتی که درکودکی مادر وگاها پدر خودشون دستشون باکمال میل میدن گاز بگیره!

    از یه سنی به بعد این عمل روی پدر صورت میگیره وپدر میخنده!وآخ میگه اگه شدتش زیاد باشه!

    وبعد هم به همسرش:دی

    یعنی انقدراینکار کیف میده:دی

    حتی با اینکه مثلا شاید بعضی وقتا سالی۵\۶بار باشه نهایتا ولی کیف میده^_^

    حس میکنم دندونام میخاره:|


    +به امید خدا راهی مسافرت هستیم:)دلم میخواست بگم براتون دعا میکنم!و اسم یکی ازدوستانی که خیلی به بنده کمک کردن و متاسفانه وبلاگشونم تعطیل کردن ببرم:)

    جناب لانتوری اگه میخونید نائب الزیارتون هستیم:)

  • ۶ پسندیدم:)
  • ۱۷ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • دوشنبه ۱۵ خرداد ۹۶

    مورد نوشت!


    1

    رفتم نامه بگیرم برای مشهد!

    خانومه میگه:زنگ زدی؟

    +بله

    -هماهنگ کردی

    +بله

    بایه لحن شیطون گفت:چی گفتی؟؟

    :|بعدم زد زیر خنده با کناریش!

    تاریخارو اوکی کرد و شعبه کانون و..

    پرسید:شماره زبان آموزی؟

    من با همون لحن شیطون:ندارم الان!

    -چی داری؟

    +نام و نام خانوادگی^_^

    هیچی دیگه جلو همونا که خندید مجبورشد بگرده شماره زبان آموزی یا کد ملیمو پیدا کنه!ولی من حفظشون بودم^_^


    2

  • ۶ پسندیدم:)
  • ۱۹ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۱۳ خرداد ۹۶

    بپر پایین!پیـــاده!


    1

    من و داداش درحال دیدن فیلمی که داداش قبلا دیده!

    من با ذوق:این همونیه که پاشو میشکنه؟؟

    بیحوصله سر تکون میده!

    +این بهش میگه مسیح راضی نیست ازین کارات؟

    فقط سر تکون میده..

    +این همونیه که..

    _اه حاجی ول کن توروخدا..دیوونم کردی.ناموسا خودت ببین دیگه

    من:|


    2

  • ۹ پسندیدم:)
  • ۲۴ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۱۰ خرداد ۹۶

    ساندویچ شلغم و مشتقات:|


    1

  • ۷ پسندیدم:)
  • ۱۹ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • شنبه ۶ خرداد ۹۶

    این بچه تصمیم داره رو اعصاب من دوچرخه بازی کنه:|


    اولین بار هفته قبل دیدمش باشگاه..بچه بود12سال..

    بهش گفتم که باید سبک کار کنه تو این سن مگرنه رشدش متوقف میشه!

    برگشت گفت چندسالته؟؟

    +:19

    _واقعا اصلا بهت نمیاد!بهت میاد13/14سالت باشه:|

    من:|

  • ۶ پسندیدم:)
  • ۲۹ ديدگاه
    • بهارنارنج :)
    • چهارشنبه ۳ خرداد ۹۶